امپریالیسم فرانسه را بیشتر و بهتر بشناسیم
بخش پانزدهم- رواندا
این بخش برگرفته ای است از نویسندگان و محققان فرانسوی

« دوباره مسلحشان کنید »

نوشته پاتریک سن-اگزوپری

در ماه ژوئن ۱۹۹۴ سربازان فرانسوی به رواندا باز می گردند. آنها، بی آنکه مداخله کنند، در پایان قوم کشی توتسیها حضور دارند. طبق دستور. اما برخی دیگر از الیزه دستور دیگری دریافت می دارند. دستوری بهت آور : برای آدمکشان اسلحه تهیه کنید.

نوشته پاتریک سن-اگزوپری
علی رغم وعده ای که بارها داده شده است که « چنین چیزی هرگز دیگر اتفاق نمی افتد! »، این همان اتفاق است که دوباره « تکرار » شده است. در تاریخ ۷ آوریل ۱۹۹۴، در رواندا، این کشور محصور در دل آفریقا، « قوم کشی به نابترین شکلش »، شروع می شود. تاریخدان، رائول هیلبرگ ( Raul Hilberg )، در پایان جمعبندی اش از نابودی یهودیان اروپا می گوید : « فاجعه توتسیها آشکارا و در مقابل چشم جهانیان جریان یافته است. هیچ بحران جهانی واقعه را تحت الشعاع قرار نداده است. کمبود هواپیما و یا نیروی انسانی وجود نداشت که بخواهد مانع از واکنش سریع شود. ستیزه جویی آغاز شده بود، اما کسی بدان توجه نکرد. »

« آنچه نباید اتفاق می افتاد » اتفاق افتاد. طی سه ماه، بین آوریل و ژوئیه ۱۹۹۴، در تپه های رواندا صدها هزار توتسی از پا در آمدند. کشته شدند فقط به این دلیل که توتسی به دنیا آمده بودند؛ کشته شدند زیرا باید نابود می شدند. همگی : مرد، زن و کودک. طی صد روز، کشتار توتسیها « حاصلش »، در سطح کشور، دوبرابر بیشتر از حاصل تربلینکا، این کاراترین اردوگاه نازی در مرحله « راه حل نهایی »، است. رائول هیلبرگ بدرستی می گوید که در ظرف مدت کمتری « تلفاتشان نسبتا به همان انداره سنگین بود که تلفات یهودیان، که شمارشان پنج هزار نفر بود».

در تاریخ کشتار جمعی این فصل آفریقایی آن نشاندهنده « شکست بشریت » است. این مطلب را سازمان ملل متحد، ایالات متحده، بلژیک و دهها کشور دیگری که پایشان به نوعی به ماجرا کشیده شده بود پذیرفته اند. اما یک کشور موفق نمی شود که با آن رو در رو شود : فرانسه.
با وجود این، سه بار در نیم باز شده است : یک بار توسط « هیئت اطلاعات مجلس »، که در سال ۱۹۹۸، در دوره حکومت لیونل ژوسپن ( Lionel Jospin )، تصمیم می گیرد که « تراژدی رواندا » را بررسی کند؛ یک بار از سوی نیکلا سرکوزی (Nicolas Sarkozy )، که در سال ۲۰۱۰ طی سفرش به کیگالی، پایتخت رواندا، تاکید می کند که « فرانسه باید به خطاهای خود فکر کند »، زیرا در اینجا « برآوردهای غلط شده و خطاهای سیاسی ای روی داده است که عواقب کاملا فاجعه آمیزی به بار آورده اند. » و آخرین بار توسط الیزه فرانسوا هلاند که در سال ۲۰۱۴، به مناسبت بیستمین سالگرد قوم کشی توتسیها، سعی می کند که در بایگانیهای فرانسه را که به قضایای رواندا مربوط می شوند و همچنان سری اند بگشاید.

و نتیجه هر بار هیچ و یا تقریبا هیچ است. عدم واکنش نسبت به نیمه اقرارهای « هیئت اطلاعات مجلس » در خصوص امتیازات ویژه محدود. همان سکوت در مقابل « خطاهای » دارای « عواقب کاملا فاجعه آمیزی » که رئیس دولت اعلان داشته بود. و همچنان سکوت راجع به بایگانیهایی که هر چه بیشتر پنهان نگاه داشته می شوند. گویا باید بر این « تراژدی » که « تکرار شده است » خط بطلان کشید. باید آن را چون راز خانواده با خود به گور برد.

« مسئولیت خطیر فرانسه »
این راز در چند جمله خلاصه می شود. پنجاه سال پس از پایان نازیسم دسیسه تاریخی ای چیده می شود که پیامدهای وخیمی دارد. در سال ۱۹۹۴، بلند پایه ترین دولتمردان فرانسه با حاصل سیاست مخفیکارانه ای رو به رو می شوند که خود در پیش گرفته اند. سیاستشان موجب قوم کشی ای جدید، این بار، در رواندا می شود. این سیاست که الیزه آن را تعیین کرده است و ورای هر گونه عقل سلیم دنبال شده است ارتش فرانسه را بد نام کرده و لکه ننگی بر دامان یک کشور شده است.

بخشی از اخبار تلویزیونی فرانس دو به تاریخ دهم ژوئن ۱۹۹۴ گواهی بر این سیاست ریاکارانه است. رئیس جمهور فرانسه، فرانسوا میتران، به همراه نخست وزیر خود، ادوار بلدور ( Eduard Balladur )، با تشریفات زیاد، پنجاهمین سالگرد پایان جنگ جهانی دوم را در اورادور- سور- گلان ( Oradour-sur-Glane )، که در آن « مردگان می توانسته اند فکر کنند که فراموش شده اند » گرامی می دارد. در نطقی که از « چنین چیزی هرگز دیگر نباید اتفاق بیفتد! » اشباح است، رئیس دولت شمرده شمرده اعلان می دارد : « دیگر نمی خواهیم که چنین چیزی از نو شروع شود ».

با وجود این، « چنین چیزی » از نو شروع شده بود. دو ماه بود که مردگان اورادور که فرانسوا میتران می گوید که دیگر نمی خواهد « وجود داشته باشد » شمارشان در رواندا صدها و هزاران نفر است. و این موضوع را رئیس جمهور می داند، اما سکوت می کند.
سه هفته قبل، دکتر ژان-هروه برادل ( Jean-Herve Bradol )، پس از بازگشت از رواندا، به نمایندگی از طرف پزشکان بدون مرز از الیزه بازخواست می کند و « بر مسئولیت خطیر فرانسه » انگشت می گذارد : « کسانی که امروز کشتار می کنند سیاست برنامه ریزی شده قلع و قمع کردن را به مرحله اجرا می گذارند.آنها را فرانسه تامین مالی کرده، آموزش داده و مسلح کرده است. » و نامه ای سرگشاده برای رئیس جمهور فرستاده می شود.
الیزه بر جنایتی که دارد اتفاق می افتد چشم فرو می بندد و در آن ماه ژوئن ۱۹۹۴ از مقامات « قانونی » کیگالی ای حمایت می کند که به بهانه مقابله با شورش از دو ماه پیش دستور قوم کشی داده و آن را رهبری می کنند.

این واقعیات، که مستندند اما هرگز به طور رسمی پذیرفته نشده اند مسئله ای را مطرح می کند که بیست و سه سال است که ذهن فرانسویان را به خود مشغول داشته است. این فرانسویان زیادند : تاریخدانان، اعضای انجمنها، دیپلماتها، محققان، سیاستمدان، سربازان سابق، « جاسوسان » سابق، بشردوستان قدیمی، شاهدان گذشته...
آنها از کسانی که جان سالم به در برده اند پرس وجو می کنند؛ از کسانی که هر چه سعی می کنند نمی توانند بفهمند که کشوری چون فرانسه بتواند این خاری را که در قلبشان فرو رفته است نادیده بگیرد.
در آنجا، بر روی آن هزاران تپه ای که هر یک خود یک اورادور است تاریخ تیره فرانسه بعد از حکومت ویشی، رابطه مشکوک فرانسوا میتران با هولوکوست و مناسبات مبهم فرانسه با آفریقا، همگی و همزمان از نو مطرح می شود.

تاریخ بی اهمیت تلقی شده و بخصوص نفی شده
« گرامیداشت یاد کسانی که کسی بر آنها اشک نریخت؛ زیرا کسی زنده نماند تا بر مرگ آنها اشک بریزد. » این جمله را مارسل کاباندا ( Marcel Kabanda ) در تاریخ ۷ آوریل ۲۰۱۷ به زبان می آورد. مارسل که فرانسوی-رواندایی است، تاریخدان و رئیس شاخه فرانسوی ایبوکاست؛ انجمنی که از بازماندگان کشتار توتسیها حمایت می کند. آن روز در « باغ خاطره های » پارک شوازی پاریس آن سالهای طولانی ای را ترسیم می کند که طی آن « نگاه می کردیم بی آنکه ببینیم، گوش می کردیم بی آنکه بشنویم ».
صد نفری در اطراف او جمع شده اند و آفتاب آنها را در خود غوطه ور کرده است. پارک پر از سر و صدای کودکان، فریاد مادران که مراقب کودکان خود هستند و صدای گوشخراش روروئکهایی است که با گذر خود گرد و خاک می کنند. اینجا، در فرانسه، « در تمام این سالها باید از خانهای زیادی می گذشتیم. کجا دور هم جمع شویم؟...چطور همدیگر را ببینیم؟...»

روانداییها، بازماندگان، فرانسویان، مردان، زنان، پیران و جوانان بهتزده و خاموش گوش می دهند. به ژرژ بر می خورم، به این فرانسویی که بیش از بیست سال است که دارد راجع به نقش کشورش تحقیق می کند. آن ریش سفید رواندایی هم هست که قیافه اش به نظرم آشنا می آید اما اسمش یادم نیست. و پل، این جوان کنشگری که سی سالی بیش ندارد و چندین بار به کیگالی رفته است « تا سر در بیاورد »...

سالهای مدید، همگی ۷ آوریل، روز رسمی شروع قوم کشی توتسیها، در سالنهای کوچک ته حیاطها و یا در اماکن قدیمی ای که در اختیارشان گذاشته می شد، خاموش دور هم جمع می شدند تا « یاد مردگانی را گرامی بدارند که کسی بر آنها اشک نریخت ». روانداییهای ساکن فرانسه که هنوز از آن « جنایت جنایات » مبهوت اند از فرانسه نیز در حیرت اند؛ از کشوری که آنها را به آغوش خود پذیرفته و مسئولان سیاسی اش تاریخشان را نفی می کند. با بی اهمیت تلقی کردن تاریخشان وبخصوص با نفی آن.هم امروز هم.

در آن ۷ آوریل سال ۲۰۱۷، آن هیدالگو ( Anne Hidalgo )، شهردار پاریس، تنها شخصیت سیاسی است که در باغ خاطره ها حضور دارد. کم است ولی هیچ نیست. مارسل سخنرانی خود را به پایان می برد : « تقصیر خاطره است که ما در اینجا گرد آمدیم. » او بدرستی گفت « تقصیر ».
در فرانسه این خاطره فقط در سال ۲۰۱۴ است که کم کم خود می نماید؛ آن هم به طور سمبلیک؛ زمانی که در گورستان پر-لاشز از ستون یابودی پرده برداری می شود که به « صدها هزار توتسی قربانی قوم کشی در رواندا »
تقدیم شده است. می بایستی بیست سال صبر کرد تا اینکه سرانجام توتسیها و معدود کسانی که جان سالم به در برده اند جایی داشته باشند تا بتوانند دور هم جمع شوند.


قدری شجاعت که اغلب عقل از درک آن عاجز می ماند
در سال ۲۰۱۴، در رواندا، بر روی تپه های بیسسرو بود که اریک نزابیهما را، که جزو زنده ماندگان و در ضمن یکی از دوستانم است، باز می یابم. در ماه ژوئن ۱۹۹۴، هفده روز بعد از آن روزی که فرانسوا میتران در اورادور-سور-گلان سکوت اختیار کرد، در شرایطی دردناک با هم برخورد کرده بودیم. آن روز ۲۷ ژوئن، که روزی آفتابی بود، اریک یک گروه زنده ماندگانی را هدایت می کرد که از سه ماه پیش بر بلندیهای این منطقه باشکوه که مشرف بر دریاچه کیو است در حال تعقیب بودند ؛ و من گروهی از سربازان فرانسوی را همراهی می کردم که در چارچوب عملیات تورکواز به رواندا اعزام شده بودند؛ در چارچوب عملیات نظامی-انساندوستانه ای که دولت فرانسه، بعد از هفته ها بی تفاوتی نشان دادن، برای گمراه کردن افکار عمومی راه انداخته بود.

بیست سال بعد، اریک با حجب زیاد برای اولین تعریف کرد که بعد از کشتار چه بر او گذشته است : « همسر، فرزندان، خانواده، همه را از دست داده بودم. می فهمی . به همین سادگی نبود...»اما باید به زندگی ادامه می داد. پس، شهردار قصبه خود می شود. « چیز زیادی باقی نمانده بود. همه چیز به هم ریخته بود. با هیچ باید کار می کردم ... » وقبل از اینکه خاموش شود تکرار کرد : « به همین سادگی نبود. »

چند جرعه آبجو نوشیدیم. چند دقیقه ای گذشت. اریک با لحنی بغض آلود از سر گرفت : « سخت تر ازهمه خانه ها بود. خیلی از آنها آسیب دیده بودند و خیلی هاشان کاملا از بین رفته بودند. باید توضیع می شدند. و این من بودم که باید این کار را می کردم و سندها را امضا می کردم...وقتی کسانی که افراد خانواده مرا کشته بودند می آمدند باید امضا می کردم. آری، امضا می کردم.» این کاری است که او کرد. ماه ها. تا روزی که طاقت نیاورد : « دو سال تمام مشروب خوردم...». اریک خاموش شد و دیگر حتی یک کلمه هم حرف نزد.

درمانده، سعی می کردم به تصور در آورم که چگونه می توان به کسانی خانه داد که می دانی که تمام افراد خانواده ات را کشته اند. حرفهای اریک با عقل نمی خواند؛ اما او دروغ نمی گفت. اریک گواهی بر زندگی روزمره رواندا بعد از قوم کشی بود؛ گواه واقعیتی که پاریس هنوز که هنوز است از دیدن آن سر باز می زند : قدری شجاعت و اعمالی که اغلب عقل از درک آن عاجز می ماند.

فردای کشتار در این کشور هیچ چیز باقی نمانده بود. کرور کرور مرده، خانه ها بی سقف، وزارتخانه ها بدون ماشین تحریرو دوچرخه ها بدون دوچرخه سوار. هیچ چیز جز ویرانه. نشانه های زندگی قبل بی هیچ اثری از زندگی کنونی. و یا خیلی کم، خیلی ناچیز، خیلی ضعیف؛ به طوری که زمزمه شاخه ها چون رعد و صدای گریه نوزادان چون غرش آبشارهای مناطق استوایی طنین انداز می شد. در سکوتی هول انگیز، کمترین شایعه تپه ها را در می نوردید، شبهه آن را ده برابر می کرد، نگرانی هر چه بیشتر طنین اندازش می کرد و فزونی می گرفت تا خلا را پر کند. وقتی بر روی زمین خیس راه می رفتیم باید خیلی مواظب می بودیم که لیز نخوریم. زمانی است که حفاری می کنند تا هویت کشته ها را تعیین کنند : کشته های کلیساها، تپه ها، شهرها، مزارع، جاده ها، ده ها، شهرداریها، جنگلها، چاه های مستراح، استادیومها، کناره های جاده ها...

این کار سالها طول کشید. بازسازی طولانی و طاقت فرسا نبرد هر لحظه بود. وقتی از هیچ شروع می کنیم باید هم چیز را از نو بسازیم. رواندا امروز کشوری است مسکونی، پرجنب و جوش و پر قیل وقال و حتی پیش می آید که اریک بعد از یک لیوان آبجو لبخند بزند. کوره راه های تپه ها پر است از مغازه؛ مزارع چای تلالوی سابق خود را باز یافته اند؛ بازار روزها پراز مشتریانی است که لباسهای رنگارنگی به تن دارند؛ و کیگالی، پایتخت غیرقابل شناخت کشور، در زمینه تکنولوژی شماره ای در بین کشورهای آفریقای شرقی سرآمد است.

پرده دود
فرانسه در تاریخ بعد از قوم کشی این کشور غایب است. فردای کشتار ۱۹۹۴ الیزه فرانسوا میتران از پذیرفتن آنچه روی داده است امتناع می ورزد. رئیس جمهور فرانسه با تاکید بر اینکه نه « قوم کشی » بلکه « قوم کشیهایی » صورت گرفته است آن را نفی می کند. افزودن برای بهتر تفریق کردن آن : « قوم کشیها » برای باطل شمردن «قوم کشی ».

این پرده دود « قوم کشیها » فکر بکری است. شک را تغذیه کرده و به بد گمانی دامن می زند. پس، تغییر موضع می دهیم و شدیدا از رژیم جدید رواندا، که گویا « از گورهای جمعی بیرون آمده اند » انتقاد می کنیم. زبان است دیگر؛ هر طورکه بخواهیم در دهان می چرخد. با یک چرخش صد و هشتاد درجه ای باورنکردنی، مقامات جدید کیگالی، همانهایی که به قوم کشی پایان داده اند، مسئولان فاجعه ای قلمداد می شوند که اتفاق افتاده است. مثل این است که دولت اسرائیل متهم باشد که هولوکوست را سازماندهی کرده است تا خلق شدن خودش را در سال ۱۹۴۸ توجیه کند.

روایتی چنین، که دروغهای بسیاری تغذیه اش می کند، امکان می دهد که با زرنگی از پرداختن به مسئله نقش دولت فرانسه در قوم کشی اجتناب شود. این روایت حتی پس از عزیمت فرانسوا میتران همچنان رواج دارد. هشت سال بعد از مرگ میتران « قوم کشیها » را دومینیک دو ویلپن (Dominique de Villepin )، وزیر امور خارجه، از صندوقخانه دوباره بیرون می آورد.

هم امروز نیز، بعد از بیست و سه سال، هوبر ودرین ( Hubert Vedrine )، دبیر کل الیزه در دوران فرانسوا میتران، وزیر امور خارجه در حکومت ژوسپن، مدیر شرکت مشاورتی هوبر ودرین که درآمدش در سال ۲۰۱۵ بالغ بر ۱,۱۲۴,۹۰۰ یورو بود ودر ضمن، مرتبا برای مطبوعات، در ستونهای اختصاصی، مقاله می نویسد، به گونه ای خستگی ناپذیر سعی می کند به آن جان ببخشد.

اگر یک نفر باشد که راجع به مسئله رواندا هرگز عقب نشینی نمی کند این اوست؛ وفادارترین وفادارها، مرد خفا که همواره مراقب خوب جلوه دادن الیزه بود. وی از سال ۱۹۹۱ تا ۱۹۹۵ دبیر کل دفتر ریاست جمهوری است اطلاعات را در اختیار رئیس دولت می گذارد. از طریق اوست که گزارشهای سلول امور آفریقای الیزه و گزارشهای رئیس کل ستاد فرماندهی ویژه الیزه، تیمسار کنو( Quesnot )، به بالا منتقل می شوند. و هموست که مراقب به کار بسته شدن رهنمودهای رئیس جمهور است.

چهار سال فعالیت شدید. چهار سال - افزون بر اداره امور جاری - پرداختن به مسائل نخستین جنگ خلیج، همباشی سیاسی، کشمکشهای یوگوسلاوی، رواندا... اما همچنین شرکت در مشاجرات بی وقفه به دنبال تعقیب قانونی کارمندان عالیرتبه ای که با حکومت ویشی همکاری کرده بودند : رنه بوسکه ( Rene Bousquet )، که در سال ۱۹۹۱، موریس پپون ( Maurice Papon )، که در سال ۱۹۹۲ و پل توویه ( Paul Touvier ) ، که در سال ۱۹۹۴ محاکمه شدند.

گذشته کسانی که با حکومت ویشی همکاری کرده اند مطرح می شود؛ سرگذشت هوبر ودرین و آن شخصی که وی در خدمت اوست مطرح می شود. پدرش و فرانسوا میتران، که هر دو زندانیان سابق جنگ اند، در سال ۱۹۴۲، طی دوره اشغال، در کمیساریای زندانیان با هم آشنا می شوند. در سال ۱۹۴۳، هر دو در مقابل مارشال پتن ( Marechal Petain ) سوگند وفاداری یاد می کنند و لذا، مفتخر به نشان فرقه فرانسیسک می شوند؛ نشانی به شماره ۲۱۷۲ برای ژان ودرین و نشانی به شماره ۲۲۰۲ برای فرانسوا میتران. « همدست حکومت ویشی و مقاومت کننده ». هوبر ودرین می گوید : « مثل دو برادر » بودند.

مرد جوان، که بعد از جنگ، در ماه ژوئیه ۱۹۴۷، در کروز زاده شده است، تابستانها را در منزل خانوادگی سن-سیلون-بلگرد، که فرانسوا میتران نیز مرتبا خود را به آنجا دعوت می کند، می گذراند. با تمام کردن دانشسرای ملی مدیریت ( ENA ) در سن ۲۶ سالگی خود را در خدمت دوست پدرش قرار می دهد. در سال ۱۹۷۸ در نیو، تیول فرانسوا میتران، نایب نماینده مجلس می شود و میتران را تا سال ۱۹۸۱ که به ریاست جمهوری بر گزیده می شود دنبال می کند. کارآموزی قدرت است. در الیزه، نخست، مشاور امور دیپلماتیکی و استراتژیکی و سپس، سخنگو و سرانجام، دبیر کل دفتر ریاست جمهوری می شود.

به نام « تعهد کلی تامین امنیت »
وفاداری به یک نفر و یا به یک خط مشی در طول زمان ثابت می شود. از روی وظیفه، اعتقاد و ضرورت، هوبر ودرین از سال ۲۰۰۳ ریاست انستیتوی فرانسوا میتران را به عهده دارد. این نگهبان میراث می خواهد از جایگاه رفیع رئیس دولت سابق در تاریخ دفاع کند. و« این فکر » را نمی پذیرد که « فرانسه » بتواند در رواندا « نادرست عمل کرده باشد ».

همین امسال هم فرصت را از دست نداد. با نزدیک شدن ۷ آوریل، روز شروع کشتار توتسیها، هوبر ودرین به مصاف آن خاطره تحمل ناپذیر سال ۱۹۹۴ که آزارش می دهد و او می خواهد آن را به دست فراموشی بسپارد می رود. در فوریه ۲۰۱۷ در هفته نامه یک ( Le 1 )، چنانکه گویی می خواهد به قضیه فیصله دهد، با قاطعیت می گوید : « باید از پیله کردن به مسئله قوم کشی دست کشید ». گویا « پیله کردن » به مسئله کشتار هشتصد هزار نفر خرده گیری بیهوده است !

اما، علی رغم همه تلاشهایش، شلوغ کردنهایش و جنجال به راه انداختنهایش، پرونده همچنان بزرگتر و بزرگتر می شود. آدمها حرف می زنند و رازها برای همیشه پنهان نمی مانند. از آن ماه اکتبر ۱۹۹۰به بعد، از آن زمانی که ژان-کریستف میتران، که پدرش او را رئیس سلول امور آفریقا کرده است، تصمیم می گیرد به رواندا سرباز فرانسوی اعزام کند تا با تهاجم شورشیانی که از اوگاندا می آیند مقابله کنند، روند حوادث هرگز متوقف نشده است.آفریقاست؛ مثل همیشه. و شروع ماجراهای فاجعه بار است.
در روزهای آینده، خطر « نابودی کامل توتسیها » در تلگراف سفارت فرانسه در کیگالی تذکر داده می شود. این اخطار، که نخستین اخطار از یک سلسله اخطار دیگر است، در مقابل « تعهد کلی تامین امنیت »، که الیزه فکر می کند که نسبت به متحدان آفریقایی اش به عهده دارد، اهمیت ناچیزی دارد. بنا براین، پاریس به یاری رژیم هوتو، که قانونی تلقی می شود، می شتابد؛ به یاری رژیمی که بر حسب برآورد عجولانه هوبر ودرین « نماینده هشتاد در صد جمعیت » است. جمله کوتاهی که عواقب وخیمی به دنبال دارد.

از آن موقع به بعد الیزه ، آگاهانه و یا ناآگاهانه، رفته رفته به « هسته اصلی » افراطیون هوتو نزدیک می شود. به قول نمایندگان عضو هیئت اطلاعات مجلس، که راجع به رواندا تحقیق می کنند، این « هسته اصلی برای ماندن بر سریر قدرت » راه دیگری نمی یابد مگر « تدارک دیدن قوم کشی ».

و در سال ۱۹۹۴، وقتی پزشکان بدون مرز از « مسئولیت خطیر فرانسه » سخن می رانند، از این نزدیکی است که پرده برمی دارند. و همین مسئولیت است که سکوت فرانسوا میتران را در اورادور- سور- گلان توضیح می دهد وهمچنین خواستش را در کنترل مجدد امور در رواندا برای مقابله کردن با اتهامات. پس، عملیات تورکواز آغاز می شود؛ این مهمترین مداخله نظامی فرانسه در آفریقا؛ مداخله ای که بیش از همه در یادها باقی می ماند.

قاتلان را « از نو مسلح کنید »
دو هفته بعد از مراسم یادبود اورادور- سور- گلان، دوهزار و پانصد سرباز فرانسوی به کشور هزار تپه اعزام می شوند. گروه اعزامی دستور دریافت می دارد که بیطرف بماند. یعنی اسلحه ها را در مقابل کشتار زمین می گذارد. ماموریت غریبی که ماموریت دیگری را پنهان می دارد. تحت پوشش عملیات تورکواز دستور دیگری داده می شود : « دوباره مسلح کردن » قاتلان. آری، « دوباره مسلح کردن ». مبهوت کننده است.

سندی رسمی بر وجود چنین دستوری گواهی می دهد؛ دستوری که ناقض تحریم ارسال اسلحه به روانداست که سازمان ملل در تاریخ ۱۷ مه ۱۹۹۴، یعنی یک ماه پس از شروع کشتار ، بدان رای داده شده است. طبق اطلاعاتی که در اختیار داریم، بیست و سه سال است که اسناد مربوطه، مهمور به مهر محرمانه، در ته کارتنی قرار دارند. کارمندان آنها را خوانده اند. اسناد می توانند ناپدید شوند اما از حافظه ها پاک نمی شوند.

از زیر خاک در آوردن اسناد از مراسم یادبود بیستمین سالگرد کشتار شروع می شود. در سال ۲۰۱۴ الیزه فرانسوا هلاند گشایش هر چه سریعتر بایگانیهای مربوط به رواندا را اعلان می دارد. دو مقام عالیرتبه که صالح تشخیص داده می شوند مسئول پرونده می شوند. آنها در دفتری در به روی خود می بندند تا زیر سقف منبت کاری شده جمهوری، محرمانه، محتوای کارتنهایی را دقیقا بررسی کنند که دوره ۱۹۹۰-۱۹۹۴ را در بر می گیرند. چند سند قبلا شناخته شده ویا بی اهمیت از حالت محرمانه بودن خارج می شوند. بعد، دیگر هیچ.

چه اتفاقی افتاد؟ پاسخ ماهها بعد داده می شود. قضیه از این قرار است که بعد از بستن سر کارتنها یکی از مقاماتی که صلاحیت بررسی بایگانیها ی مربوط به رواندا را دارد نمی تواند جلوی خود را بگیرد و آنچه را که کشف کرده است تعریف می کند. در محفل خصوصی کوچکی از عمیق شدنش در پرونده ها، از کشفیاتش و از سراسیمگیش حرف می زند. حرفهایش به گوش الیزه می رسد و الیزه تصمیم می گیرد در لانه زنبور را ببندد و دیگر راجع به آن حرف نزند.
قبل از اینکه حرفهای خصوصی این کارمند عالیرتبه را نقل کنیم لازم می دانیم یک نکته را تذکر دهیم : هوبر ودرین اعتراض خواهد کرد و خواهد خواست که برای چیزهایی که می گوییم سند مکتوب ارائه دهیم.

ما به رئیس انستیتوی فرانسوا میتران و دوایر دولتی پاسخ می دهیم که قضاوت درست فقط با گشودن کامل بایگانیها امکان پذیر است. همان طور که تاریخدانان و انجمنها سالهاست که خواستار آنند؛ همان طور که دادگستری فرانسه، که در زمینه پرونده های بیشمار مربوط به رواندا با مانع روبه روست، تقاضا دارد؛ همان طور که رئیس جمهور در سال ۲۰۱۴، قبل از اینکه حرف خود را پس بگیرد، خواستار آن شد. بیست و سه سال بعد ! آیا واقعا وقتش نیست؟

« نویسنده این یادداشت کوتاه هوبر ودرین بود »
کارمند عالیرتبه در آن محفل خصوصی می گوید که « در این کارتنها راجع به نقش فرانسه از دوره قبل از کشتار تا زمان عملیات تورکواز اطلاعات وجود داشته است ».
وی تعریف می کند که متوجه « دو موضوع مهم » می شود. « طی عملیات تورکواز دستور داده شده است که هوتوهایی را که از مرز عبور می کردند دوباره مسلح کنند.» یک ماه بعد از رای تحریم ارسال اسلحه و همچنین یک ماه بعد از صدور قطعنامه کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل مبنی بر پایان دادن به خصومتها ، پاریس بدون اینکه خم به ابرو بیاورد به کمک کردن به افراطیان هوتو ادامه می دهد. لازم به گفتن است که در آن قطعنامه واژه« قوم کشی» به کار برده شده بود.

شخص مذبور ادامه داده و تصریح می کند که « چندین سند راجع به مسئله « حق عقب نشینی » وجود داشت که نظامیان برای اطاعت نکردن از دستورات بر آن تکیه می کردند. در ضمن سند دیگری بود که نشان می داد که نظامیانی که در آنجا بودند از این دستور سر در نمی آوردند و مایل نبودند آن را به کار بندند. »تدارک دیدن سلاح برای قاتلان سخت بود !

کارمند عالیرتبه ما می گوید که « بر روی یکی از پیامها یادداشتی در حاشیه یک صفحه دیده است که در آن گفته می شود که باید رهنمودهای تعیین شده را دنبال کرد، و لذا، باید هوتوها را از نو مسلح کرد...نویسنده این یادداشت کوتاه هوبر ودرین بود ».
وی تعریف می کند که همین موقع بود که « در کارتنها از نو بسته شد » و سپس « بوضوح توضیح داده شد که برای کسانی که در گیر ماجرا بودند انتشار این اسناد مسئله ساز است ».

این استدلال مورد قبول می افتد. اسناد مسئله ساز در دل بایگانیها از نو دفن می شوند.
با وجود این، مدارک و شواهد دیگری درز کرده اند. با گذشت زمان مسئولان، سربازان، دیپلماتها، کم پایگان و دولتمردان عالیرتبه ناراحتی خود را راجع به مسئله رواندا ابراز داشته اند.

« برای میتران مسئله کیفر دادن عاملان کشتار اصلا مطرح نبود »
وقتی تمام قطعات این پازل پیچیده را کنار هم قرار دهیم کل عناصر یک چیز را نشان می دهند : بیخردی رئیس جمهور فرانسه که نمی خواهد ببیند که در پس پرده « تعهد کلی تامین امنیت » قوم کشی ای دارد تدارک دیده می شود و بعد به وقوع می پیوندد.

یکی از از افسران فرانسویی که مستقیما درگیر ماجراست از همان تاریخ ۲۳ ژانویه ۱۹۹۱ متوجه می شود که «به موازات ستاد فرماندهی نظامی فرانسه ساختار دیگری دارد بنیاد نهاده می شود » : « بدیهی است که در این دوره الیزه می خواهد که به رواندا محرمانه پرداخته شود.» در رواندا رئیس جمهور فرانسه جنگ مخفی ای را پیش می برد. هیئت اطلاعات مجلس این مطلب را با جمله محجوبانه « آشفته کاریهای نهادی » بیان می کند.

مسئول سلول امور آفریقای الیزه، برونو دلی، در سال ۱۹۹۴، با لحنی حزن انگیز، عناصر خط مشی رسمی را بر می شمارد : « عقده فشودا ( Fachoda )، رویای فرانسه زبانی در مقابل انگلیسی زبانی، مسئله شورشیانی که خمرهای سیاه آفریقا نامیده شده و دشمنان ما دانسته می شدند...همه اینها حقیقت دارد، راجع به همه اینها حرفها زده شده است. » در چند کلمه از میراث استعماری ای سخن رانده می شود که شالوده واژه « فرانس-آفریک » را تشکیل می دهد.

در تاریخ ۶ مه ۱۹۹۴، در بحبوحه کشتار، در یادداشتی تیمسار کنو، رئیس ستاد فرماندهی ویژه الیزه، که هوبر ودرین او را مخاطب قرار داده بوده است می گوید : « به سبب فقدان یک استراتژی بیواسطه در منطقه، که از لحاظ سیاسی مشکل می نماید بتوان به مرحله اجرا گذاشت ، ما امکانات و اسباب پیاده کردن یک استراتژی باواسطه در اختیار داریم. » به عبارت دیگر، تامین مالی، کمکهای پنهانی و ارسال جاسوس برای انجام دادن کاری که با عیان شدن قوم کشی به عهده گرفتن مسئولیت علنی اش مشکل می نمود.
در زمان عملیات تورکواز یکی از خبرهای خبرگزاری رویتر به تاریخ ۶ ژوئیه ۱۹۹۴ عنوانش چنین بود : «رواندا-. پاریس آماده است که اعضای حکومت را »، که افراطیان هوتو هستند، « دستگیر کنند ». در نسخه ای از این خبر، در حاشیه، یادداشت دستنوشته ای وجود دارد که به خط هوبر ودرین است : « نظر رئیس جمهور آن نظری که نخست وزیر گفته نیست.» نخست وزیر سابق، ادوار بلدور، این مطلب را در نامه ای به تاریخ ۹ ژوئن ۱۹۹۸ تایید می کند : « برای فرانسوا میتران کیفر دادن عاملان کشتار اصلا مطرح نبود. »

سرهنک دوم سابق ارتش زمینی، گیوم آنسل، پاریس را متهم می کند که تحت پوشش عملیات انساندوستانه تورکواز، که وی در آن شرکت داشته، به « نیروهای کشتارگر » اسلحه داده است : « طی نیمه دوم ماه ژوئیه ۱۹۹۴ بود. به طور رسمی کشتار پایان یافته بود، اما در این تاریخ همه چیز را می دانستیم. مسئله اشتباه قضاوت مطرح نیست. در اینجا با عملی حساب شده سروکار داریم.»

هیچگونه « محکوم کردن علنی »
درسنتز هرگز منتشر نشده هیئت نمایندگی امور استراتژیکی ( DAS )، که مسئول تامل کردن در گزینشهای مهم دولت فرانسه است، به سؤالهایی که در بطن خود دستگاه وجود دارد توجه نشان داده می شود. این سنتز « اکیدا محرمانه »، که در تاریخ ۲۵ فوریه ۱۹۹۵، یعنی شش ماه بعد از پایان عملیات تورکواز، نگاشته شده است، چند خط بیش نیست؛ چند خطی که موضوع مباحثات داخلی مهمی می شوند.

هیئت نمایندگی امور استراتژیکی متذکر می شود: « از تجزیه و تحلیلی که بعد از بحران رواندا شده است عمدتا چنین بر می آید که بیخردی وجود داشته است؛ زیرا خواسته شده است که سازماندهی شبکه ها و شبه نظامیانی که مسئول کشتار آینده اند کاملا مخفی نگاه داشته شوند ». بدین ترتیب، مقامات فرانسه « ازشخصیتهایی مهمان نوازی می کنند که بعد معلوم می شود ویپهای ( VIP ) کشتار هستند ».

سنتز عیان می دارد که طی کشتار، اداره کل امنیت خارجی ( DGSE )، در یادداشتی به تاریخ ۴ مه ۱۹۹۴، «خیلی زود توجه ها به عظمت قتل عامهایی جلب می کند که بخصوص توسط نیروهای حکومتی ای ارتکاب یافته اند» که پاریس آموزش داده وحمایت کرده است.
در همان سنتز هیئت اعزامی امور استراتژیکی می آید که اداره کل امنیت خارجی « پیشنهاد می کند که عاملان کشتار بی چون و چرا علنا محکم گردند »؛ و آن عاملان کشتار عبارتند از مستحفضان رئیس جمهورهوتو که پاریس آموزش داده است و کلنل باگوسورا، که یکی از مسئولان عالیرتبه نظامی روانداست که در سال ۲۰۱۰ به خاطر «جنایت قوم کشی » محکوم می گردد. پیشنهاد اداره کل امنیت خارجی به کار بسته نمی شود و پاریس همچنان بر حمایتش از کشتار اصرار می ورزد.

بیست سال بعد هوبر ودرین همچنان بر موضع خود پای می فشارد. در تاریخ ۱۶ آوریل ۲۰۱۴ یکی از نمایندگان کمیسیون دفاع مجلس شورا از او راجع به تدارک دیدن سلاح بعد از کشتار سؤال می کند. سؤال کاسه صبر هوبر ودرین را لبریز می کند و وی از جا در می رود : « لازم نیست که با لحنی توهین آمیز گفته شود که محموله هایی وجود داشته است که ارسالشان از لحاظ قانونی ممنوع بوده است [ ... ] لازم نیست از این مسئله طوری حرف زده شود که گویی عمل شنیع مخفی ای بوده است. »
تصاویرش به هنگام پاسخگویی روی صفحه رایانه ام است. راحت می شود پیدایشان کرد؛ قابل دسترس اند. دبیر کل سابق دفتر الیزه، عینک نوک دماغ و خونسرد خود را معلم می پندارد. جمله پردازی سرد و بیروحش وحشتناک است. وی اصرار می ورزد : « اینها هیچ ربطی به کشتار ندارد. » نه. معلوم است که هیچ ربطی ندارد !



پاریس، ۲۴ فوریه ۱۹۹۵
اکیدا محرمانه

یادداشت
موضوع : برآورد سیاسی-نظامی بحران رواندا

۱-۱. تا زمان تخلیه سفارت فرانسه در کیگالی، در تاریخ ۱۲ آوریل ۱۹۹۴، تمرکز بر ت د ها [ TD : تلگرامهای دیپلماتیک ؟- م. ] و تجزیه و تحلیلهای پست نظامی راجع به موضوعات می تواند برای مقامات فرانسه جالب توجه باشد : بنابراین، اولویتی که به تحولات مختلف مذاکرات آروشا، دگرگونیهای اندک در نفاقهای درونی جبهه میهن پرستان رواندا ( FPR ) و پیشرفتها و یا عقب نشینیهای خطوط جبهه طی از سرگیری خصومتها داده شده است تجزیه و تحلیلهایی را کاملا پوشیده داشته است که از مقاومتهای رئیس جمهور هابیاریمانا در زمینه کاربرد نسخه های مختلف توافقات و یا، بسیار مهمتر، از مستقر کردن شبکه ها و شبه نظامیان مسئول کشتار آینده شده است. به بحران در تمام طول پیدایشش خیلی بیش از آنکه از لحاظ قومی و اجتماعی توجه شود از لحاظ سیاسی توجه شده است ( جبهه میهن پرستان رواندا در مقابل هابیاریمانا، جوامع انگلیسی زبان در مقابل جوامع فرانسوی زبان ). بدین ترتیب، حکومت فرانسه از شخصیتهایی مهمان نوازی می کند که بعدا معلوم می شود که«VIP ویبهای کشتار»اند.

- فقط اداره کل امنیت خارجی است که در یادداشت ۱۲ ژانویه ۱۹۹۴ به مسئولان در مورد وجود استراتژی تحریک شبه نظامیان انترهاموه ( شبه نظامیان حزب حکومتی ) علیه نیروهای جبهه میهن پرستان در کیگالی و علیه پاراهای بلژیکی هشدار داده است. این یادداشت توجه را به مسئولیتهای ویژه رئیس ستاد نیروهای نظامی رواندا جلب می کند. پس از آن اداره کل امنیت خارجی منظما راجع به سیاست مانع تراشی رئیس جمهور هابیاریمانا در فرایند صلح، توزیع سلاح میان مردم ... اطلاع می دهد ( یادداشت ۲۴ فوریه ۱۹۹۴ ).

۱-۲. پس از بسته شدن سفارت در تاریخ ۱۲ آوریل ۱۹۹۴ اداره کل امنیت خارجی به تنهایی به فراهم کردن اطلاعات ادامه می دهد. نخست به جریان خصومتها توجه می کند؛ و خیلی زود توجه را ( یادداشت ۴ مه ۱۹۹۴ ) به وسعت قتل عام هایی جلب می کند که بخصوص توسط نیروهای حکومتی صورت گرفته است ( بی آنکه قتل عامهایی را که، به نسبت کمتر، جبهه میهن پرستان مرتکب شده اند فراموش کند ). وانگهی، اداره کل امنیت خارجی، در همان تاریخ، پیشنهاد می کند که اقدامات مستحفضان رئیس جمهور و کلنل باگوسورا، مدیر دفتر وزیر دفاع، بی چون و چرا علنا محکوم گردد.

در این تاریخ، کمونته بین المللی چند روزی است که از اوضاع نگران شده است. در تاریخ ۲۵ مه، کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل با به کار بردن اصطلاح « قوم کشی » به قطع فوری مخاصمه رای می دهد.

ورای بیخردی
این « برآورد » هیئت اعزامی امور استراتژیکی ( DAS )، که شش ماه پس از پایان کشتار بر مبنای یادداشتهای اداره کل امنیت خارجی نگاشته شده است، نشان می دهد که مقامات دولتی فرانسه از قضایا اطلاع داشته اند. در یادداشت دیگر « اکیدا محرمانه » ۱۰ آوریل ۱۹۹۳، یعنی یک سال قبل از کشتار، هیئت اعزامی امور استراتژیکی «خواستار بررسی مجدد سیاست فرانسه در رواندا شده است » : « پس، فرانسه مثل ضامن ثبات قاره مداخله نمی کند بلکه عملکرد پلیس نیمه داخلی و نیمه خارجی دارد. وقایع ناگواری که حضور نظامی فرانسه به بار می آورد هر چه بیشتر معمولی می شود.»
بخش اول بخش دوم بخش سوم بخش چهارم بخش پنجم بخش ششم بخش هفتم بخش هشتم بخش نهم بخش دهم بخش یازدهم بخش دوازدهم بخش سیزدهم بخش چهاردهم


A.C.P- Postfach 12 02 06-60115 Frankfurt am Main-Germany

Fax: 00-49-221-170 490 21

Web Site: http://www.iranian-fedaii.de

E-Mail: organisation@iranian-fedaii.de

سایر مقالات:

باراک اوباما ارتجاع شیعه را به ارتجاع سنی ترجیح می دهد

عقب نشینی میرحسین موسوی و مطالبات جنبش اصیل مردم ایران

تشویق مردم به آرامش به نفع کدام طبقه است ؟

پرده دیگری از اعمال ددمنشانه آدم نمایان رژیم جمهوری اسلامی ایران - زجرنامه ی بهاره مقامی یکی از شقایق های له شده ی ایران ، قربانی تجاوز در زندان

جنگهای کوچک ـ قدرتهای بزرگ به قلم Patrick Cockburn

lموضع غرب در برابر رژیمی که قوانین بین المللی رابه سخره گرفته است

شیلی ۱۹۷۳ - ۱۱ سپتامبر دیگری

وضعیت فاجعه بار زندان کهریزک به قلم یکی از آزادشدگان این اردوگاه فاشیستی

چه کسانی حقایق را تحریف می کنند ؟

یادی از رفیق صفرخان (صفر قهرمانیان) به مسعود بهنود که علیرضا نوریزاده و ناصر مستشار هم بخوانند

پیرامون عناصر مرموز و طرز کار خبرچینهای رژیم جمهوری اسلامی ایران- درباره سایت مشکوک اعتراض و همکاری سربلند گرداننده این سایت با رژیم

ناگفته‭ ‬هایی‭ ‬در‭ ‬باره‭ ‬قتل‭ ‬شاپور‭ ‬بختیار‭ ‬در‭ ‬مصاحبه‭ ‬با‭ ‬سخنگوی‭ ‬سازمان‭ ‬چریکهای‭ ‬فدای‭ ‬خلق‭ ‬ایران‭ ‬حسین‭ ‬زهری (بهرام‭(

اکثریت‭: ‬چرچیلیسم‭ ‬یا‭ ‬رسیدن‭ ‬به‭ ‬قدرت‭ ‬به‭ ‬هر‭ ‬شکل- نامه به رفیق بهرام - حسین زهری و پاسخ رسیده‬

 چرا سربازان گمنام امام زمان رفیق بهرام - حسین زهری را هدف تبلیغات سوء خود قرار داده؟

چرا خائنین اکثریتی هر روز گستاخ تر می شوند؟ اظهارات رفیق حسین زهری در باره چاپخانه مخفی سازمان

وضعیت کنونی و جناح بندیهای درونی رژیم جمهوری اسلامی

خمینی چه گفت؟ خمینی چه کرد؟ (در باره دانشگاهها) قبل از به قدرت خزیدن بعد از به قدرت خزیدن

سایت «صدای مردم» متعلق به وزارت اطلاعات رژیم جمهوری اسلامی ایران است

نوار گفتگوی هدایت اشتری لرکی معاون ساوامادر فرانسه با حبیبیان معاون ساواما در تهران

اسناد تبهکاریهای سربازان گمنام امام زمان

به کوبا دست نخواهید یافت - به قلم فیدل کاسترو

ماهوشیاری خودرا از دست نخواهیم داد-درباره ایرج مصداقی تواب و همکار رژیم جمهوری اسلامی ایران


حسین زهری
۱
حسین زهری