امپریالیسم فرانسه را بیشتر و بهتر بشناسیم
بخش سیزدهم- سنگال
این بخش برگرفته ای است از نویسندگان و محققان فرانسوی
دردل ظلمات
نوشته کریستف بلتانسکی(Christophe Boltanski)

سه تحقیقی که ترجمه آن بتدریج منتشر می شود مجموعا پرونده ای را تشکیل می دهند که فصلنامه « بیست و یک » در شماره ۳۹- تابستان ۲۰۱۷ - خود به سه جنایت فرانسه در آفریقا اختصاص داده است. عنوان این پرونده، که عنوان اصلی این شماره نیز هست، جنایات ما در آفریقا - سنگال، بیافرا، رواندا ست. کریستف بلتانسکی، سر دبیر این فصلنامه، بر این پرونده مقدمه ای نوشته است که ترجمه آن نیز می آید.

در سال ۲۰۰۳، فرانسه موزه قدیمی مستعمرات خود را( که نام جدید موزه هنرهای آفریقایی و اقیانوسیه به آن داده شده است) می بندد. اما به حافظه اش قفل زده شده است. تاریخش در آفریقا از زمان جنگ به بعد باید نوشته شود. بخش زیادی از گزارشها، یاداشتها و تلگرافهایی که به عملیات رسمی اش- و عمدتا غیر رسمی اش- در این بخش از جهان مربوط می شود، همچنان دور از دسترس نگاه داشته شده است.

چه تعداد سرباز بومی به دست افسران خودشان کشته شده اند، آنهم فقط به این خاطر که در سال ۱۹۴۴، در ثیارویه(Thiaroye)، واقع در سنگال، خواستار پرداخت حقوق خود بودند ؟ و بیست و پنج سال بعد ژاک فکار(Jacques Foccart)، مشاور ژنرال دوگل در زمینه مسایل آفریقا، چه نقشی در راه اندازی و پیگیری جنگ داخلی در بیافرا بازی کرده است ؟ آیا فرانسه در سال ۱۹۹۴ قوم کشی در رواندا را مجاز دانسته و حتی تسهیل کرده است ؟ آیا آدمکشان را تعلیم داده، مسلح کرده و امکان انتقال مخفیانه شان را فراهم ساخته است ؟ پاسخ به این سؤالها در پرونده هایی قرار دارد که همچنان اطلاعات محرمانه شمرده می شوند.

رئیس جمهور، فرانسوا هلاند( Francois Hollande)، طی دوره ریاست جمهوری اش، در گنجه ها را نیم باز کرد تا آنها را بهتر ببندد. وی در سال ۲۰۱۴، در مراسم تمجید از تیراندازان سنگالی که در ثیارویه تیرباران شدند، قول داد که یک نسخه از تمام مدارکی که به این قتل عام مربوط می شوند را در اختیار مقامات سنگالی قرار دهد. او آن روز اعلان داشت : « فرانسه هر بار که قادر باشد به گذشته خود نگاهی روشن بینانه بیندازد به خود عظمت می بخشد.» یک سال بعد، الیزه گشایش بایگانیها را راجع به رواندا اعلان داشت، اما فقط اسنادی را منتشر کرد که قبلا شناخته شده بودند. هر بار، تاریخدانان و روزنامه نگارانی که راجع به آن دوره تحقیق می کنند با دیوار سکوت رو به رو می شوند.

از زندگان می توان گریخت اما از مردگان گریزی نیست. این گفته رمان نویس آمریکایی، ویلیام فالکنر(William Faulkner) است. مرده ها هرگز ناپدید نمی شوند. با گذشت زمان میل بدان دارند که اهمیت بیشتری پیدا کنند. بازگشت به سه جنایتی که دولت فرانسه طی نیمه دوم قرن بیستم در آفریقا مرتکب شده است به خاطر مردگان است، اما ما این کار را بیشتر به خاطر زندگان می کنیم. برای همه آنهایی که هنوز که هنوز است بار آن بر دوششان سنگینی می کند.

پت پرنا(Pat Perna) به داکار رفته است و رد به اصطلاح شورشیانی را که دست به اسلحه برده اند گرفته است. وی گورها را خالی می یابد، با مامورانی ملاقات می کند که از واکنش قدرت استعماری پیشین بیم دارند و فرزندانی را می بیند که جسد پدرانشان را طلب می کنند.

ژوئل کلمت(Joel Calmettes) در بچگی موقعی که کودکان بیافرایی را می بیند که از گرسنگی می میرند، اشک می ریزد. از آن به بعد می خواهد بداند آیا این درام انسانی عملیات مخفی فرانسه را پنهان داشته است یا نه. برای دانستن این مطلب با جاسوسان خبره، با دیپلماتها، سیاستمداران، ماموران مخفی و فروشندگان اسلحه ملاقات می کند.

پاتریک دو سن -اگزوپری(Patrick de Saint-Exupery) خود شاهد قتل عام توتسیها در رواندا بوده است. از آن زمان به بعد راجع به نقش مقامات فرانسوی در کشور هزاران تپه تحقیق می کند. یک روز می فهمد چرا الیزه بر خلاف تعهدات خود تصمیم می گیرد که در کارتنها را بسته نگه دارد.




دروغهایی راجع به ثیارویه
کشتاربیرحمانه سربازان بومی فرانسه توسط ارتش این کشور در سنگال
در ماه دسامبر ۱۹۴۴، ارتش فرانسه در پادگانی واقع در سنگال به روی سربازان بومی آتش می گشاید. آیا قضیه شورش مطرح بوده ویا کشتار از قبل برنامه ریزی شده؟ هفتاد سال بعد از این ماجرا، تاریخدانی برای دانستن حقیقت می جنگد.

نوشته پت پرنا
داکار، دیاخائو

سیدی دیوپ دیدبان است. مراقب ارتشی مرده است. در پادگانی که سکنه اش ارواح اند و در انتهای جاده بزرگی قرار دارد که مثل بسیاری از جاده هایی که در اطراف داکار وجود دارد کاملا مستقیم است. مینی بوسهای زهواردررفته زیادی در آن رفت و آمد می کنند، این اتومبیل های فرسوده رنگهای تندی دارند و مزین به سمبلهای دینی اند. پادگان حفره سکوتی است در میان سروصداهای کرکننده موتورهای ماشین. وی از پشت پنجره فلزی که بر بالایش نوشته شده است « گورستان نظامی ثیارویه» دیده بانی می کند.
این سرجوخه سابق انیفورم به تن ندارد و بوبوی طوسی متالیکی پوشیده است. ده سال است که با حدت تمام از آن حرم، که از همه طرف اسکلت ماشینهای زنگزده، زباله ها و حلبی آبادها احاطه اش کرده اند، محافظت می کند. قبل از اینکه شغل نگهبانی به او داده شود با دوستانش به آنجا می آمد تا علفهای هرز را بچیند و آشغالها را جمع آوری کند و مانع شود که کسانی آنجا را منزل خود قرار دهند. بدین ترتیب، دراطراف این مکان، که به یاد تیراندازان سنگالی بر پا شده است، هیچ حصاری وجود ندارد.

از سال ۲۰۱۰ دیوارهایی بلند از سنگهای برافراشته شده ای محافظت می کند که همه در یک خط قرار دارند و در اطراف هر کدام تکه زمین مربع شکلی وجود دارد که پوشیده از صدف است. در مجموع دویست و ده سنگ کوچک که چیزی بر آنها حک نشده و خورشید بیرحمانه بر آنها می تابد وجود دارد. سربازان گمنام. زیرا هیچکس مفید ندانسته که هویتشان مشخص شود. گورهای خالی. بناهای یادبود. جسدها در این حومه فقیر پایتخت سنگال دفن شده است؛ لکن، درهم و همگی در یک گودال.

زخمی باز گذاشته شده
صبح شنبه است. سیدی دیوپ تردید می کند که بگذارد داخل شوم. وی در پس خاکریزها در آلونکی بدون آب و برق تنها زندگی می کند. چهار دیوار تیغه ای، یک ورقه آهنی به عنوان سقف، کف زمین خاکی و دو سوراخ که یکی از آنها نقش در ورودی را بازی می کند. در جلوی اتاقک دو گوسفند هست و تعدادی مرغ و خروس لاغرمردنی که در مرغدانی ای که با جعبه های از توی خیابان جمع آوری شده سرسری درست شده است قرار دارند. نگهبان قبرستان می گوید : « اینجا کار زیادی وجود ندارد. وقتی کارم را تمام می کنم مثل بقیه آدمها وقت گذرانی می کنم. »

بندرت بازدید کننده دارد. چه کسی به این مکان که از مرکز داکار دور است و مدتهای دراز متروک گذاشته شده است و به زخم بازگذاشته شده می ماند می آید؟ یک بار دو مهمان متشخص به آنجا آمده اند. برای پذیرایی از رئیس جمهور فرانسه ، فرانسوا هلاند، و همتای سنگالیش، مکی سال( Macky Sall )، نگهبان ما زیباترین بوبویش را به تن کرده و بره نظامیش را به سر گذاشته بود. وی مراسم را از آلونک خود دنبال کرده بود. ماموران امنیتی اجازه نداده بودند که به دو هیئت نمایندگی نزدیک شود.

۳۰ نوامبر ۲۰۱۴ فرانسوا هلاند نیامده بود که با افراد زیادی دیدار داشته باشد؛ آمده بود تا در تاریخ دو کشور صفحه خونباری را ورق بزند و یا بهتر است بگوییم از نو بنویسد. یک بار دیگر. وی طی نطق کوتاهی، که در آن احساس ندامت و ضرورت توجیه با هم در نزاع اند، می گوید که می خواهد « بیعدالتی ای را جبران کند» که در اینجا رفته است. وی در مقابل مشتی صاحب منصب حکا یت می کند که در تاریخ یکم دسامبر ۱۹۴۴ دستجات استعمارگر که « مسئول برقرار کردن نظم بودند ، به روی سربازان بومی که خواستار حقوق معوقه خود بودند آتش می گشایند ».

رئیس دولت فرانسه آن « رویداد وحشتناک » را محکوم می کند. زیرا نه فقط مسئله انسانهایی مطرح است که «اونیفورم فرانسه به تن داشته اند »، بلکه در عین حال مسئله « زندانیان» سابق«جنگ» که در اردوگاههای آلمان حبس بوده اند مطرح است. وی ادامه می دهد که در ثیارویه « طبق گزارشات رسمی آن زمان ۳۵ تیرانداز از پا درمی آیند و در صورتی که قربانیانی را که بر اثر جراحات وارده درگذشته اند اضافه کنیم، بیشک بیش از ۷۰ نفر کشته شده اند».

شورش، سرکوب خونین، ترازنامه. طی هفتاد سال روایت مقامات فرانسوی چندان تحولی پیدا نکرده است. مشکل : تقریبا همگی دروغ اند. فرانسوا هلاند در مقابل قبرهای ردیف شده اطمینان می دهد:« هر بار که فرانسه قادر باشد به گذشته خود نگاهی روشن بینانه بیندازد به خود عظمت بیشتری می بخشد». سخنرانی اش که شکل اعتراف دارد فقط به دروغی دولتی تداوم می بخشد.

« این فرانسه است که او را کشته است »
در شهر دیاخائو( Diakhao )، که از آنجا تا داکار چهار ساعت راه است، گرما خفقان آور است. هوای آکنده از خاک آسمان و زمین خشک را نارنجی رنگ می کند. هرمتان، این باد سوزان که از صحرا می آید، امروز صبح در پایتخت قدیمی کشور سینه ( Sine ) بشدت می وزد. بیرام سنگور، که زیر سایه بان خانه کوچکش نشسته است، تمام مدالهایش را به احترام ما از صندوق بیرون آورده و به برگردان یقه بوبوی سنتی اش آویزان کرده است. و به طور نمایان تر مدال نظامی اش را که به خاطر شرکت در جنگ الجزایر به او اعطا شده است.
این ژاندارم سابق، که تقریبا کور شده است، روحیه ای قوی و حافظه ای بی نقص دارد. در خانواده اش سه نسل به خاطر فرانسه مبارزه کرده اند. در تمام جبهه ها. « پدر بزرگم طی جنگ بزرگ [ جنگ جهانی اول.- م. ] تیرانداز بود. وی در سالونیک مرد. تصورش را بکنید که یک سیاهپوست در یونان دفن شده باشد! » پدرش مباپ سنگور نیز به خاطر استعمارگر سابق جنگیده است؛ علیه آلمان نازی.« اما این فرانسه است که او را کشته است. در ثیارویه ! ».

هنوز که هنوز بود، بیرام نمی دانست پدرش کجا دفن شده است. در گورستان تمیز حومه داکار و یا دورتر؟ او نه خواستار حقوقهای پرداخت نشده بود و نه طالب اعاده حیثیت پس از مرگ؛ فقط خواهان بقایای جسد پدرش بود تا آن را طبق سنت اسلام با احترام به خاک بسپارد. « نمی توانیم یادش را گرامی نداریم. می فهمید. برای ما مهم است که مرده هایمان را پس بگیریم.»

پدرش جزو رسته ۱۹۳۳ بود. در سال ۱۹۳۹ بسیج شده و شماره اش ۳۲۱۲۴ بود. در ماه ژوئن ۱۹۴۰ ارتش فرانسه کاملا فرو می پاشد و سربازانش را وهرماخت ( Wehrmacht ) اسیرمی کند. متروپل نشینان به استالاگهای واقع در آلمان فرستاده می شوند. تعدادی تیرانداز سنگالی ، از جمله مباپ سنگور، نیز ، قبل از آنکه مثل سایر زندانیان آفریقای شمالی و زیرصحرا در فرانسه نگه داشته شوند، به آنجا فرستاده می شود. رایش حضور سیاهپوستان را در خاک خود نمی پذیرد. در ماه آوریل ۱۹۴۱، بیش از هفتاد هزار نفر زندانی که به امپراتوری استعماری فرانسه تعلق دارند در بیست و دو اردوگاه کار اجباری در مناطق اشغالی پخش می شوند.

اسارتی طولانی، سخت و دردناک. زندانیان هیچ پشتیبانی حتی در میان سرکردگان خود ندارند. افسر فرانسوی، سروان دترویا ، پس از بازرسی از فرونت استالاگ رن ، در گزارش خود می آورد: « بومیان نسبت به محیط زندگی روزانه خود بی تفاوت اند. آنها ازبی نظم زندگی کردن درمیان کثافات ابایی ندارند و وقت استراحت خود را صرف نظافت کردن نمی کنند. توضیح این وضع تقدیرباوری و تنبلی است که خاص بعضی نژادهایی است که معیار متعارف زندگیشان متعالی نیست».
آنها تمام روابطشان با خانواده هایشان قطع شده بود و از سرما، گرسنگی و تحقیر رنج می بردند. یکی از نمایندگان صلیب سرخ فرانسه امتناع خود را در کمک کردن به آنها این گونه توجیه می کند : « این سیاهپوستان سهمیه غذایی دارند که برای یک فرد فرانسوی کافی است، اما برای آنها کافی نیست؛ زیرا از آنجایی که سیاهپوست هستند اشتهای بیش از اندازه زیادی دارند. »

بعد از گذراندن چهار سال در پشت سیمهای خاردار، تعدادی خوش شانس در تابستان ۱۹۴۴ به دست آمریکاییها و اعضای نیروهای داخلی فرانسوی( FFI ) آزاد شدند. مباپ سنگور، پدر ژاندارم سابق، جزو آنها بود. حکومت موقت به ریاست ژنرال دوگل تصمیم گرفت که مباپ و همراهانش را به کشور خودشان باز فرستد و بدین ترتیب از حالت بسیج بیرون آورد. در تاریخ ۵ نوامبر ۱۹۴۴، تیراندازان سوار کشتی بریتانیایی سیرکاسیا می شوند و مورله را به قصد آفریقا ترک می کنند. در تاریخ ۲۱ نوامبر به داکار می رسند و در انتظار روانه شدن به خانه های خود در پادگانی واقع در ثیارویه، که نقش اردوگاه ترانزیت دارد، مستقر می شوند.

بریام سنگور، که آن موقع هنوز بچه بود، منتظر آمدن پدرش است. اما او را هرگز نمی بیند : «فرانسویها می گویند که این سربازان سر به شورش برداشته و انقلابی بوده اند. و به همین خاطر حقوق ناچیزی را که به آنها بدهکار بوده اند پرداخت نکرده اند. نه فقط این حرف حقیقت ندارد بلکه حتی موضوع تابو شده است. آنها حتی نمی خواهند مردم راجع به آنچه اتفاق افتاده حرف بزنند.»

در مورله ۳۱۵ تیرانداز در بارانداز می مانند
تا امروزهم ارتش فرانسه ادعا می کند که شورشی را سرکوب کرده است که به خاطر هیچ و پوچ بوده و بر دعاوی بی پایه مبتنی بوده و عوامل تحریک کننده دشمن برانگیزنده آن بوده اند.
خانمی تاریخدان، ارمل مبون ( Armelle Mabon )، بر این شرح روایت می تازد. این محقق و استاد دانشگاه برتانی جنوبی، این زن کوچک اندام که نگاهی نافذ دارد، هفده سال است که در باره باصطلاح شورشیان ثیارویه تحقیق می کند. انرژی اش، که گاه باعث می شود نتوان او را دنبال کرد، امکان داده است که او بتواند کوههای کاغذ پاره را جا به جا کند، از طرق غیرمستقیم سند به دست آورد و با مقایسه منابع مختلف بی انسجامی روایت رسمی را نشان دهد و از یکی از رازهای ننگین جمهوری [ فرانسه - م ] پرده بردارد.

با خواندن آثار لئوپلد سدار سنگور است که محقق ما برای اولین بار می بیند که از تیراندازان سنگالی در ثیارویه حرف زده شده است. شاعر، فردای کشتار، در کتاب خود ، قربانیان سیاه ( Hosties noirs ) می پرسد : « زندانیان سیاه، بله این زندانیان فرانسوی. پس، حقیقت دارد که فرانسه دیگر فرانسه نیست ؟ » ارمل مبون از همان زمان دانشجویی راجع به کنش اجتماعی استعمار تحقیق می کند و از موضوع کمکی مطلع می شود که به سربازان بومی ای که در فرانسه زندانی بوده اند شده است. وقتی تزش را تمام می کند، طبیعتا، به سرنوشت دردناک آن سربازان توجه نشان می دهد.

در سال ۲۰۰۰ تحقیقات خود را شروع می کند و با درهای بسته روبه رو می شود. بدون زیر پا گذاشتن مقررات غیرممکن است بتوان به بایگانیهای وزارتخانه قدیمی ماورای بحار دست یافت. در بخش تاریخ ارتش زمینی( SHAT )، پرونده ها قابل دسترس اند، اما آشکارا نقاط ناشایستشان حذف شده است. اکثر گزارشها با هم تناقض دارند. به نظر می رسد منظور از همه آنها این است که به تز شورش مسلحانه قوت بخشیده شود و بخصوص نظامیان فرانسوی تبرئه شوند.
تاریخدان ما راجع به منشا درام از خود سؤال می کند. سربازان به چه چیزی اعتراض کرده اند؟ آنها خواستار پرداخت حقوق معوقه خود طی دوره اسارت بوده اند. مقامات فرانسوی می گویند آنها طلب خود را دریافت کرده اند. در این صورت، چطور می توان نارضایتی و اعتراضات آن گروه را که منابع بسیاری بر آن گواهی داده اند توضیح داد؟ ارمل مبون اطمینان دارد : پول هرگز پرداخت نشده است. اما چگونه می توان این مطلب را ثابت کرد؟

با غوطه ور شدن در مکاتبات اداری، وی انگشت بر اولین ضدونقیض گویی می گذارد. در اطلاعیه ای که وزارت جنگ در تاریخ ۲۱ اکتبر ۱۹۴۴ فرستاده، آمده است که یک چهارم پول باید قبل از عزیمت و سه چهارم باقیمانده پس از رسیدن به سنگال به تیراندازان پرداخت شود. در تلگرافی، که تاریخ آن این بار ۱۶ نوامبر ۱۹۴۴ است ، برعکس، تصریح شده است که حقوق سربازان بومی تماما باید قبل ازعزیمتشان از فرانسه پرداخت شود. در این تاریخ آن سربازان مدتی است که عزیمت کرده و سوار بر کشتی در دریا هستند.
او با مطالعه سایر بایگانیها در می یابد که ۳۱۵ تیرانداز سنگالی که به خاطر پرداخت نشدن حقوقشان عصبانی هستند از سوار شدن در کشتی علیاحضرت سر باز زده و در بارانداز می مانند. بقیه گروه موقعی که به داکار می رسند حقوق خود را مطالبه می کنند. همچنان به عبث. پانصد نفری که باید به باماکو بروند تا از آنجا به خانواده های خود بپیوندند، اعلان می دارند که تا وقتی که پول خود را دریافت ندارند پادگان ثیارویه را ترک نمی کنند.

آنها هیچ پولی دریافت نمی دارند. حتی پشیزی. و با وجود این، دولت فرانسه روایت دیگری به دست می دهد. ارمل مبون، در سال ۲۰۱۴، در بخش تاریخ وزارت دفاع ، واقع در ونسن، از آن مطلع می شود. تقریبا برحسب تصادف. یکی از بایگانها برایش کارتنی را بیرون می کشد که در نظر اول اسناد داخل آن چندان ربطی به موضوع ندارند. وی اطلاعیه حکومتی ای را می بیند که تاریخش ۴ دسامبر ۱۹۴۴ است؛ یعنی سه روز بعد از کشتار. یادداشت پایین صفحه تاکید می کند که گروه مستقر در ثیارویه قبل از سوارشدن در کشتی تمام حقوق خود را دریافت داشته است. او به خود می گوید که با عقل جور در نمی آید. به نظر ارمل مبون، پاریس واقعیات را وارونه جلوه می دهد تا شورش را برجسته کند و سرکوب را توجیه نماید.

به نظر او پول اختلاس شده است. یکی از یادداشتهای اداره امور نظامی در داکار، بخش سپرده های دورافتادگان مستعمرات، برای تاریخ چهارمین سه ماهه ۱۹۴۴ از اضافه بودجه خبر می دهد. محقق ما محاسبه می کند : این مبلغ اضافی می تواند به مواجب کذایی معوقه مربوط شود که در واقع پرداخت نشده و احتمالا به همراه پاداش از حالت بسیج بیرون آمدن در صندوق دولت باقی مانده است.

استقرار نیروی عظیم جنگی در اطراف پادگان
آیا تیراندازان سرخورده که حقشان غصب شده و بر آنها تبعیض روا رفته است، اسلحه خود را به روی افسرانشان بر گردانده اند؟ ارتش ادعا می کند که هدف شورشیان قرار گرفته است. به نظر ارمل مبون این هم یک دروغ دیگر است. «هرگز نه شورش بلکه کشتاری سازمان یافته وجود داشته است.»
۲۸ نوامبر ۱۹۴۴، تیمسار دانیان ( Dagnan )، فرمانده لشکر سنگال-موریتانی، به همراه سرگرد سیمئونی ( Simeoni ) و رئیس ستاد، لومال (Le Masle )، به پادگان ثیارویه می رود. گروهی از سربازان بومی برای طلب حقوق خود جلوی ماشینش را می گیرند. وی آنها را متقاعد می کند که بگذارند برود و قول می دهد که به خواسته هایشان رسیدگی کند. ولی او قصد ندارد با کسانی مذاکره کند که به نظر او در حال شورش اند.

برای برقرارکردن انضباط و به اطاعت واداشتن سربازان بومی، این مقام عالی تصمیم می گیرد شدت عمل به خرج دهد. با توافق مقام بالاتر خود، سرلشکر بوآبوآسل ( Boisboissel )، تقاضای نیروی کمکی می کند. سه گروهان بومی، یک تانک آمریکایی، دو هافتراک، سه زره پوش مجهز به مسلسل، سه گردان پیاده نظام و گروهی درجه دار و افراد دستجات فرانسوی با عجله به آنجا فرستاده می شوند. تیمسار دانیان در اطراف اردوگاه نیروی عظیم جنگی مستقر می کند.

سحرگاه یکم دسامبر ۱۹۴۴، به سربازان بومی دستور داده می شود که در میدانگاه ثیارویه جمع شوند. بین نصف و دو سوم کسانی که سوار بر سیرکاسیا عزیمت کرده اند به هنگام تیرباران در میدانگاه حضور دارند. تمام منابع موجود حداقل بر سر یک نکته توافق دارند : ساعت نه و نیم صبح است که افراد تیمسار دانیان آتش می گشایند. رسما، در حالت دفاع مشروع. آنها به شلیک شورشیان که صدایش نیمساعت پیش شنیده شده بود پاسخ می دادند. دروغ. طبق بسیاری از صورت جلسه ها، صدا صدای شلیک اخطار نیروهایی بوده است که آمده بودند نظم بر قرارکنند و نه صدای تیراندازی سربازان بومی.
تیمسار بوآبوآسل از « کشتار » سخن می گوید که وی آن را حاصل کاربرد سلاحهای خودکار می داند، حال آنکه افراد ثیارویه فقط تفنگ سر پر در اختیار داشتند. این افراد، که عملا در مقابل مسلسلها بی دفاع بودند، مقاومت نمی کنند.

از سروته ترازنامه واقعی عمدا زده شده است
در حقیقت عمل نظامیان فرانسوی برنامه ریزی شده است. ارمل مبون بر شهادتهای بیشمار افسران تکیه می کند. بخصوص بر شهادت سر گرد لماسون ( Lemasson )، که به همراه زندانیان سابق جنگ در کشتی سیرکاسیا بوده است. نامبرده می گوید که دو ساعت قبل از شروع تیرباران به او اطلاع داده شده بود که نیروی ارتش برای در هم شکستن شورش مفروض مداخله می کند.
چند تیرانداز در ثیارویه جان خود را از دست دادند؟ عددی که مقامات فرانسوی ارائه می دهند همچنان در حال تغییر است. در یادداشتی بدون تاریخ، که از دفتر کار ژنرال دوگل صادر شده است، از ۲۶ کشته و ۴۴ زخمی سخن می رود. در گزارش رسمی ای که به بایگانی ملی ماورای بحار داده شده است ۳۵ کشته آمده است. در همان سند تیمسار دانیان از « ۲۴ کشته و۴۶ نفر که بر اثر جراحات وارده در گذشته اند » سخن می گوید؛ که در مجموع ۷۰ نفر قربانی می شود. این همان عددی است که رئیس جمهور هلاند در سخنرانی خود ارائه می دهد. این تفاوت تعداد کشته شدگان آدم را به این فکر می اندازد که از سر و ته ترازنامه واقعی عمدا زده شده است.

ارمل مبون در فرانسه با قانون مافیایی سکوت رو به رو می شود. پس، به جای دیگر می رود. به لندن می رود و در بایگانیهای وزارت امور خارجه انگلستان می کاود. در ضمن یادداشتهای روزانه کشتی سیرکاسیا را بررسی می کند. اسناد دریایی معدن اطلاعات اند. این اسناد به وی امکان می دهند که سرانجام یکی از پرده های راز را بگشاید.
دستکاری در ارقام با دستکاری در رقم تعداد کسانی که به آفریقا رسیده اند شروع می شود. در تمام گزارشات تحقیق بدون استثنا آمده است که ۱۳۰۰ تیرانداز در داکار از کشتی پیاده شده اند. در حالی که در دفتر ثبت سیرکاسیا ۲۰۰۰ سرنشین ثبت نام شده ذکر می شود. در صورتی که ۳۱۵ تیراندازی را که در برتانی از عزیمت سر باز زدند از این رقم کم کنیم، می بینیم که نزدیک به ۱۷۰۰ نفر راه دریا در پیش گرفته اند. این تفاوت به خاطر چیست؟

ارمل مبون نظرش این است : با معتبر دانستن رقم ۱۳۰۰ بازگشت کننده به کشور خود، مقامات فرانسوی یک بار دیگر در صددند که حقیقت را پنهان کنند. « برگه بازدید صادره فرماندهی داکار احتمالا بعد از حوادث نگاشته شده است.» وی می گوید این شعبده بازی اجازه می دهد که « با کاهش شمار افراد گروه وسعت کشتار پنهان شود». در فاصله عزیمت از فرانسه و رسیدن به آفریقا تقریبا ۴۰۰ نفر مفقود می شوند. آب می شوند و توی زمین می روند و از فهرست رسمی محو می شوند. آیا همانطور که تیمسار بوآبوآسل می گوید قضیه « قتل عام » مطرح بود؟

به نظر تاریخدان ما، تعداد تلف شدگان در ثیارویه بسیار بیشتر از رقمی است که فرانسوا هلاند در سخنرانی اش می آورد. یکی از سران ارتش سنگال نیز، که در داکار با او ملاقات شده است، همین نظر را دارد. این شخص با توجه به حساسیت پرونده، که او از آن خوب اطلاع دارد، ترجیح داده است که ناشناخته بماند. « تیراندازان خود را در فضایی بسته یافته، و با مسلسل، هافتراک، تانک و سلاحهای خودکار رو به رو شده اند. نمی توان تصور کرد که فقط ۳۵ و حتی ۷۰ کشته وجود داشته است.» با توجه به تجربیات نظامی اش، افسر سنگالی از « قتل عام » سخن می گوید : « با چنین وسایلی و به شرطی که با شلیک کنندگان ناشی سروکار نداشته باشیم، تعداد مردگان باید صدها نفر باشد.»

« فکر می کنید به خود زحمت داده و اجساد را جمع آوری کرده باشند؟ »
کلید رازگشا شاید در بنای سفیدی قرار دارد که در شبه جزیره کپ ور رو به اقیانوس برافراشته شده است. موزه نیروهای نظامی سنگال، که در سال ۱۹۹۷ افتتاح شده است، با شکیبایی خاطره تیراندازان خود را زنده نگه می دارد. گذشته ای را که مدتهای دراز پنهان نگاه داشته شده است. بخش عمده منابعی را که به دستجات استعماری مربوط می شد ارتش فرانسه به هنگام استقلال سنگال به کشور خود بازگردانده است.
با وجود این، مقامات سنگالی اخیرا چندین کارتن، که از متروپل سابق می آید، دریافت داشته اند. فرانسوا هلاند به هنگام بازدیدش متعهد شد که یک نسخه از « تمام » مدارکی را که به کشتار ثیارویه مربوط می شود در اختیار آنها قرار دهد. ممدو کونه، استاد برجسته و مشاور علمی موزه، این بایگانیها را دریافت می کند. وی، بی آنکه از محتوای آن مدارک پرده بردارد،

از گفتن اینکه آیا کشورش در نظر دارد آنها را انتشار دهد یا نه سرباز می زند. هیئتی که وی ریاستش را به عهده دارد « نتیجه گیری خود را در ظرف مدت کوتاهی اعلان می دارد ». او که مواظب است هیچ احساسی را جریحه دار نکند می گوید : « باید که تمامی حقیقت روشن گردد ».

و همان جواب طفره آمیز راجع به شمار مردگان. « ارقامی که دهان به دهان می گردند سالهاست که موضوع اصلی مجادله اند. همه می دانیم که آنها نادرست اند. لوحهایی را که در گورستان ثیارویه نصب شده اند [ و بر حسب آن ۳۵ کشته وجود داشته است. - یادداشت نویسنده. ] سفارت فرانسه تهیه کرده است. اما باید محتاط بود. »

در عوض، موقعی که از او راجع به دستور دهنده قتل عام سؤال می شود، محقق ما شرط احتیاط را فراموش می کند. وی، البته بدون اینکه دلیلی ارائه دهد، می گوید : « بقوت این فرض وجود دارد که ژنرال دوگل دستور تیراندازی داده است. »
مشاور علمی موزه نیروهای نظامی سنگال با قاطعیت می گوید که نمی داند تیراندازان کجا چال شده اند. « این افراد به معنای واقعی کلمه قتل عام شده اند. فکر می کنید به خود زحمت داده و اجساد را جمع آوری کرده و در گور گذاشته اند؟ احتمالا آنها را بسرعت هر چه تمامتر نزدیک پادگان در یک چاله انداخته و رویشان خاک ریخته اند. »

در اوایل دهه ۱۹۸۰، مستند سازان سنگالی خواستند فیلمی راجع به کشتار بسازند. فیلم هرگز ساخته نشد. اما این افراد می گویند که موقعی که برای ساختن این فیلم مستند تحقیق می کردند، اهالی ثیارویه گواهی داده بودند که نظامیان فرانسوی را دیده اند که بعد از واقعه مشغول کندن گورهای جمعی اند. ارمل مبون تاکید می کند که « هیچ «شورشی» در گورستان دفن نشده است. بنابراین، آنها را در یک گودال انداخته و رویشان خاک ریخته اند. »

باز گشت به ثیارویه
کاملا نزدیک اردوگاه نطامی زمین خالی ای هست که با بقیه قسمتهای این حومه بیش از حد پر سکنه ناهماهنگ است. فضای خالی ای که، به طور معجزه آسا، از ساختمان سازیهای بیقاعده در امان مانده و آشغال دانی هم نشده است. هنوز از ماشین پیاده نشده ایم که سربازان جلویمان را می گیرند. به دنبال جروبحثی کوتاه گذرنامه مان را ضبط می کنند و به ما دستور می دهند طوری حرکت کنیم که انگار در یک منطقه نظامی هستیم.
آیا در بایگانیهای نظامی نقشه دقیقی از گورهای جمعی و فهرستی از اسامی مردگان وجود دارد؟ باستانشناسی سنگالی تصور می کند که زیر درخت بائوباب عظیم گورستان - درختی که به گفته نگهبان در زمین آهک دار می روید- متوجه یک مخزن استخوانهای انسانی شده است. به دلیل فقدان نشانه دقیق هر کس فرضیه خودش را دارد. البته، سنگال باید بتواند دست به حفاری بزند. اما، در واقع، بدون اجازه پاریس هیچ کاری نمی کند.

متهم بودند که مزدوران آلمانند
بیرام سنگور، در خانه کوچک خود منتظر است که متروپل سابق برایش کاری کند. در دوره ریاست جمهوری فرانسوا میتران به او نامه نوشته بود. همین اخیرا نیز از وزیر دفاع فرانسه، ژان-ایو لو دریان ( Jean-Yves Le Drian )، تقاضا کرده است : « از او خواسته ام که برای ما کاری کند؛ به ما کمک کند که مردگان خود را پس بگیریم. » نامه اش بی جواب مانده است.
اما فقط خانواده در گذشتگان نیستند که خواهان حساب پس دادن اند. فرزندان زنده ماندگان نیز خواستار غرامت اند. زیرا عذاب تیراندازان سنگالی در دسامبر ۱۹۴۴ در ثیارویه پایان نمی یابد. فردای کشتار، ۴۸ سرباز که جان سالم به در می برند، به خاطر شورش، دستگیر و محاکمه می شوند.

ستوان دوم اریقی، که جزو ستاد کل لشکر سنگال-موریتانی است، دستور محرمانه ای در یافت می دارد. مقام بالادستش کسی جز تیمسار دانیان که در ثیارویه دستور تیراندازی داده است نیست. ستوان ما با فرضیه بی اساس تیمسار-فرمانده، بوآبوآسل، که می گوید « شورشیان » نقشه ریخته بودند که خانواده های اروپایی را گروگان بگیرند موافق نیست. در عوض، وی سعی می کند نشان دهد که آنها از سلاح گرم استفاده کرده اند. او آنها را متهم می کند که قبل از عزیمت در متروپل دست به چپاول زده اند و شورششان را ناشی از تبلیغات شدید آلمانیها می داند.

تیرانداز، آنتوان ابیبو، به هنگام بازجویی می گوید که در سال ۱۹۴۳ از فرونت استالاگ رن گریخته است. نامبرده با ذکر جزئیات تعریف می کند که چگونه در میان خانواده ای در موربیان پنهان شده و با نهضت مقاومت تماس گرفته است. مامور پلیس قضایی حرفهای او را دربست رد میکند و او را دروغگو می خواند و متهمش می کند که مثل بقیه دوستانش مزدور نازیهاست.ابیبوی سرباز محکومیت سنگینی می گیرد.
هفتاد سال بعد، ارمل مبون توانست درستی روایت او را ثابت کند. وی دو عضو خانواده بروتون را که آنتوان ابیبو نزدشان پناهنده شده بود پیدا کرد. شهادت آنها درستی ادعای نامبرده را تایید می کند.
لئوپلد سدار سنگور که از بازپرسی، که هدف از آن صرفا محکوم کردن بود، منقلب شده بود در نامه ای که فوریه ۱۹۴۵ برای ژنرال دوگل فرستاده شده است، نوشت : « انضباط نیروی ارتشهاست؛ طبیعی است که فرمانده نظامی بی انضباطی را بر نتابد و حتی در صورت لزوم آن را با خونریزی بر قراردارد.اما زور بدون عدالت، که بدی را از ریشه نابود می کند، نمی تواند انضباط واقعی را، که همانا انضباط اندیشه وعواطف باشد، بر قرار کند. بخصوص در میان سیاهپوستان که بسیار احساساتی هستند و اعتقاد عمیقی به عدالت دارند. »

همان زمان محاکمه « شورشیان » ثیارویه در دادگاه نظامی ثابت داکار شروع می شود. وکیل مدافع و شخصیت سیاسی سنگالی، لمین گیه، دفاع اکثر متهمان را به عهده می گیرد. علی رغم قدرت سخنوری و درک روشنش از حوادث، موفق نمی شود قضات را متقاعد کند : « مسئله پول است که نظامیان را بر آن داشته است که تیراندازانی را که در تاریخ ۲۱ نوامبر ۱۹۴۴ از فرانسه آمده اند از پا در آورند. [ ...] چند تن از تیراندازان پولی را که پس انداز کرده بودند با خود همراه داشته اند. مقامات نظامی فکر می کنند که این مبالغ که برای جمعی تیرانداز مبالغ بیش از حد زیادی است باید از راه دزدی و چپاول به دست آمده باشد [ ...] ».

حکمی که ۶ مارس ۱۹۴۵ صادر می شود سنگین است : ۳۴ تیرانداز به حبس محکوم می شوند. از آن جمله آنتوان ابیبو. وی، که یکی از سرکردگان شورش قلمداد می شود، به ده سال حبس محکوم گشته، خلع درجه می شود و از بازآمدن به فرانسه ممنوع می گردد. به لطف بازی تخفیف محکومیت بعد از دو سال آزاد می شود. وی در سال ۱۹۸۱ در می گذرد.
پسرش، ایو ابیبو، که مدیر سازمانی آموزشی در اورون است، برای اعاده حیثیت کردن از پدرش مبارزه طولانی ای را شروع کرده است. نامبرده، بعد از اینکه با ارمل مبون آشنا می شود، در سال ۲۰۱۳ تصمیم می گیرد که از قوه قضائیه تقاضای دادگاه تجدید نظر کند. دو سال بعد دیوان کشور تقاضای دادخواست او را رد می کند و برای توجیه این تصمیم اعلان می دارد که عنصر جدیدی در پرونده وجود ندارد. واین عنصر جدید دقیقا همان چیزی است که وزارت دفاع از دادن آن سر باز می زند.
بر روی معدود پرونده های راجع به سربازان ثیارویه که در بایگانیهای کان قابل دسترس اند، حکم زیر با جوهر قرمز مهر شده است :
« حق عنوان افتخار آمیز « به خاطر فرانسه مرده است » را ندارد. »


A.C.P- Postfach 12 02 06-60115 Frankfurt am Main-Germany

Fax: 00-49-221-170 490 21

Web Site: http://www.iranian-fedaii.de

E-Mail: organisation@iranian-fedaii.de

سایر مقالات:

باراک اوباما ارتجاع شیعه را به ارتجاع سنی ترجیح می دهد

عقب نشینی میرحسین موسوی و مطالبات جنبش اصیل مردم ایران

تشویق مردم به آرامش به نفع کدام طبقه است ؟

پرده دیگری از اعمال ددمنشانه آدم نمایان رژیم جمهوری اسلامی ایران - زجرنامه ی بهاره مقامی یکی از شقایق های له شده ی ایران ، قربانی تجاوز در زندان

جنگهای کوچک ـ قدرتهای بزرگ به قلم Patrick Cockburn

lموضع غرب در برابر رژیمی که قوانین بین المللی رابه سخره گرفته است

شیلی ۱۹۷۳ - ۱۱ سپتامبر دیگری

وضعیت فاجعه بار زندان کهریزک به قلم یکی از آزادشدگان این اردوگاه فاشیستی

چه کسانی حقایق را تحریف می کنند ؟

یادی از رفیق صفرخان (صفر قهرمانیان) به مسعود بهنود که علیرضا نوریزاده و ناصر مستشار هم بخوانند

پیرامون عناصر مرموز و طرز کار خبرچینهای رژیم جمهوری اسلامی ایران- درباره سایت مشکوک اعتراض و همکاری سربلند گرداننده این سایت با رژیم

ناگفته‭ ‬هایی‭ ‬در‭ ‬باره‭ ‬قتل‭ ‬شاپور‭ ‬بختیار‭ ‬در‭ ‬مصاحبه‭ ‬با‭ ‬سخنگوی‭ ‬سازمان‭ ‬چریکهای‭ ‬فدای‭ ‬خلق‭ ‬ایران‭ ‬حسین‭ ‬زهری (بهرام‭(

اکثریت‭: ‬چرچیلیسم‭ ‬یا‭ ‬رسیدن‭ ‬به‭ ‬قدرت‭ ‬به‭ ‬هر‭ ‬شکل- نامه به رفیق بهرام - حسین زهری و پاسخ رسیده‬

 چرا سربازان گمنام امام زمان رفیق بهرام - حسین زهری را هدف تبلیغات سوء خود قرار داده؟

چرا خائنین اکثریتی هر روز گستاخ تر می شوند؟ اظهارات رفیق حسین زهری در باره چاپخانه مخفی سازمان

وضعیت کنونی و جناح بندیهای درونی رژیم جمهوری اسلامی

خمینی چه گفت؟ خمینی چه کرد؟ (در باره دانشگاهها) قبل از به قدرت خزیدن بعد از به قدرت خزیدن

سایت «صدای مردم» متعلق به وزارت اطلاعات رژیم جمهوری اسلامی ایران است

نوار گفتگوی هدایت اشتری لرکی معاون ساوامادر فرانسه با حبیبیان معاون ساواما در تهران

اسناد تبهکاریهای سربازان گمنام امام زمان

به کوبا دست نخواهید یافت - به قلم فیدل کاسترو

ماهوشیاری خودرا از دست نخواهیم داد-درباره ایرج مصداقی تواب و همکار رژیم جمهوری اسلامی ایران


حسین زهری
۱
حسین زهری