الجزایر
صدها هزار وطن پرست، قربانی شکنجه های وحشیانه امپریالیسم فرانسه

در ماه نوامبر سال ۲۰۱۱ میلادی، نیکولا سارکوزی رئیس جمهور سابق فرانسه در گفتگوی تلویزیونی اعلام داشت که خاکستر جسد ژنرال بیژار Bigeard در بنای انوالید Invalides (محلی که بسیاری از نظامیان سرشناس این کشور از قبیل ناپلئون در آنجا بخاک سپرده شده اند) جای گرفته است. ژنرال بیژار در ماه ژوئن سال ۲۰۱۰ در سن ۹۴ سالگی درگذشت. او آرزو داشت که خاکسترش بر فراز بلندیهای دین بین فو در ویتنام پراکنده شود. دین بین فو، نبردی که در آن ستون فقرات قدرت استعماری فرانسه توسط چریک های قهرمان ویت کنگ در هم شکسته شد. تا این که چند سال بعد، در الجزایر پیکر کریه، زشت و گستاخش برای همیشه در خاک فرو رود.


ژنرال بیژار سمبل قدرت استعماری فرانسه در الجزایر بود. او سمبل وحشیگری، قساوت، بی رحمی و نژادپرستی بود.
او نقش تعیین کننده ای در «نبرد الجزیره» در سال ۱۹۵۷ داشت. نبردی که شکنجه های وحشیانه وی علیه رزمندگان الجزایری برای همیشه در تاریخ ثبت شده است. او مبتکر چندین نوع شکنجه در الجزایر بود: ریختن بتون بر سر وطن پرستان الجزایری، انداختن رزمندگان الجزایری از هلی کوپتر بر روی شهر الجزیره، سازماندهی گروه کماندویی معروف به «ژرژ» Georges به منظور خانه گردی در محلات فقیرنشین الجزیره. هم اکنون بسیاری از رژیم های دیکتاتوری، از «ابتکارات» جنایتکاران فرانسوی در مستعمرات استفاده می نمایند. به عنوان مثال آریل شارون، جلاد صبرا و شتیلا (۱۹۸۰) و صهیونیست های فعلی اسرائیلی برای سرکوب جنبش آزادی بخش فلسطین و کنترل سرزمین های اشغالی از شیوه های خانه گردی ژنرال بیژار در الجزایر استفاده می نمایند.


قرار دادن خاکستر جسد ژنرال جنایتکار در بنای انوالید پاریس، نه بخاطر شایستگی های نظامی وی، بلکه نوعی تحریک و انتقام گیری مجدد از خلق قهرمان و مبارز الجزایر می باشد. خلقی که، بعد از ضربه کاری چریک های کمونیست ویتنامی در دین بین فو بر علیه امپریالیسم فرانسه، اینبار پیکر قدرت استعماری این کشور را برای همیشه نقش زمین ساخت. نه فقط محافل راست و راست افراطی، بلکه حتی قدرتمندان فعلی این کشور نیز هنوز شکست شان در جنگ الجزایر را هضم نکرده اند.


مجاهد بزرگ خانم Louisette Ighilahriz که در سال ۱۹۵۷ و در سن ۲۰ سالگی توسط ژنرال بیژار مورد بازجویی و شکنجه قرار گرفته است، در کتاب خاطرات خود در خصوص جنگ آزادیبخش الجزایر در مورد وحشیگری این ژنرال فرانسوی می نویسد: «من به همراه گروه پارتیزانی ام به کمین نیروهای چترباز ژنرال ماسو Massu افتادیم. در زدوخورد مسلحانه ای که بین ما صورت گرفت، من به سختی مجروح شده و توسط نیروهای ماسو دستگیر و به قرارگاه مرکزی نیروهای چترباز منتقل شدم. من در قرارگاه مرکزی به مدت ۳ ماه تحت وحشیانه ترین شکنجه ها قرار گرفتم.»

او در خصوص ژنرال ماسو و بیژار می نویسد: «این دو در طول مدت بازجویی ام با حاضر شدن در جلسات بازجویی، ضمن تحقیر و دشنام دادن به من، به شکنجه گران دستورات لازم در مورد پیگیری و تغییر شیوه های شکنجه و ... را می دادند. ژنرال ماسو بسیار خشن و گستاخ بود. ژنرال بیژار نیز بهتر از او نبود ... روزی در موقع حضورشان در اطاق بازجویی، ضمن توهین به ژنرال بیژار، به وی گفتم: «تو مرد نیستی و هیچ چیزی لای دو پایت نیست. اگر فکر می کنی که مرد هستی، خوب بجای شکنجه های روزانه، کار مرا یکسره کن. وی در جواب به من گفت: هنوز موقع اش نرسیده است. نگران نباش. اگر موقع اش برسد، یقین باش که ناهار و شام مجانی برایت سرو نخواهد شد.»
استفاده از شکنجه توسط اشغالگران فرانسوی در الجزایر، سابقه طولانی دارد. در سال ۱۸۳۰، نظامیان اشغالگر فرانسوی از قبیل Bourmont ، Clauzel ، Bugeaud و ... برای مهار و سرکوب جنبش های اعتراضی و شورش های محلی، به شکنجه شورشیان متوسل می شدند.


استفاده از شکنجه در ابعاد گسترده، با شعله ور شدن نبرد الجزیره در سال ۱۹۵۷ به اوج خود رسید. گماردن ژنرال فاشیست سالان، در دسامبر ۱۹۵۶ به سرفرماندهی نیروهای ارتش اشغالگر فرانسه در الجزیره و اعطاء اختیارات تام به وی، این جنگ را به جنگ تمام عیار و سراسری تبدیل نمود. استفاده از انواع شکنجه از ویژه گی های این جنگ می باشد.
البته فراموش نشود که تا چند سال اخیر، امپریالیسم فرانسه بجای استفاده از واژه جنگ الجزایر، از عبارات و اصطلاحاتی چون: «عملیات برای حفظ ثبات و امنیت» استفاده می کرد و هیچگاه در محافل رسمی این کشور سخنی از جنگ الجزایر و استفاده از سلاح شکنجه در این جنگ، به میان آورده نمی شد. برای اولین بار، در ژوئن سال ۲۰۰۰، بحث در خصوص استفاده از شکنجه در این جنگ (۱۹۶۲ ـ ۱۹۵۴) در ابعاد وسیع و غیرمنتظره آغاز شد. برای یادآوری بد نیست بدانیم که بعد از ۱ نوامبر ۱۹۵۴، امپریالیسم فرانسه تصمیم گرفت به هر نحو ممکن، سرزمین الجزایر، که از سال ۱۸۳۰ جزو مایملک خود بحساب می آورد را، کمافی السابق در تملک خود نگه دارد. به همین خاطر، برای اولین بار، جوانان فرانسوی برای گذراندن دوره خدمت نظام وظیفه به الجزایر اعزام شدند و از اواسط سال ۱۹۵۶، تعداد ۵۰۰ هزار سرباز و نظامی فرانسوی بطور دائم در این کشور مستقر بودند. در بین سالهای ۶۲ ـ ۱۹۵۶ در مجموع بیش از یک میلیون و هفتصد هزار فرانسوی در جنگ الجزایر شرکت کردند. بر طبق آمار وزارت دفاع این کشور، ۲۵ هزار فرانسوی در این جنگ به هلاکت رسیده و ۶۰ هزار تن دیگر نیز زخمی گردیدند.


بالاخره در اکتبر ۱۹۹۹ برای اولین بار مجلس ملی فرانسه تصمیم گرفت که منبعد حوادث مربوط به الجزایر در طول سالهای ۶۲ ـ ۱۹۵۴، با عنوان «جنگ الجزایر» خوانده شوند. و بدین ترتیب برای اولین بار در تاریخ این جنگ، در ژوئن سال ۲۰۰۰، بحث علنی در مورد استفاده از شکنجه در طول این جنگ طرح شد. این بحث با انتشار اظهارات مجاهد بزرگ الجزایری خانم Louisette Ighilahriz در روزنامه لوموند آغاز شد. وی در بحث مفصل و طولانی خود در روزنامه لوموند، ژنرال ماسو را مورد خطاب قرار داد. بدنبال این بحث، ژنرال ماسو در تنگنا قرار گرفته و مجبور شد در جواب مجاهد الجزایری اعلام دارد: «در طول جنگ الجزایر، استفاده از شکنجه مورد تأئید دولتمردان و مسئولان سیاسی کشور بود. این اقدام غیرقابل دفاع، حتی توسط مقامات سیاسی بلندپایه وقت، توصیه نیز می شد. آنها کاملا در جریان اقدامات ما بودند.»


بدنبال مصاحبه طولانی Louisette با روزنامه لوموند در مورد شکنجه و کشتارهای دسته جمعی وطن پرستان این کشور، بسیاری از درجه داران بلندپایه ارتش و مسئولان بازنشسته سیاسی وقت مجبور شدند به استفاده از شکنجه، بدرفتاری و کشتارهای دسته جمعی عمدی در طول این جنگ اعتراف نمایند.
بدین ترتیب، ژنرال ها بیژار و ماسو در گفتگو با روزنامه فیگارو چاپ پاریس، متفقا اعلام داشتند که بیش از ۳ هزار زندانی «مفقود الاثر» الجزایری وابسته به جبهه آزادیبخش ملی الجزایر FLN توسط تیپ چترباز تحت فرماندهی شان اعدام شده اند.

اعترافات شکنجه گر، ژنرال پل اوسارس Paul Aussaresses
بدنبال بالا گرفتن بحث و اعترافات در مورد اعدام های دسته جمعی و استفاده از شکنجه در طول جنگ الجزایر، ژنرال بازنشسته اوسارس در گفتگو با شبکه ۲ تلویزیون دولتی فرانسه اظهار داشت: «استفاده از شکنجه و اعدام های دسته جمعی از شیوه های رایج سیاست جنگی فرانسه در الجزایر بود.» وی در این گفتگو در مورد نقش خود، با افتخار و بدون شرمندگی اضافه نمود: «من و افراد تحت فرماندهی ام، به کرات قوانین بین المللی در مورد جنگ را در نبرد با دشمن زیر پا گذاشتیم. من به نظامیان جوان تحت فرماندهی ام تأکید کرده بودم که ارتش فرانسه نیازی به زندان و زندانی ندارد. خلاصه کلام، ترتیب اسراء را ... من در طول جنگ، شخصا ۲۴ اسیر جنگی وابسته به FLN را اعدام کردم. من از اقدامات خود به هیچ وجه شرمنده و یا پشیمان نیستم.»


با وجود کشیده شدن بحث حول سیاست رسمی استفاده از شکنجه و اعدام های دسته جمعی در طول جنگ الجزایر به مطبوعات و رسانه های گروهی فرانسه، دولت، سیاستمداران و مسئولان این کشور تمام تلاش خود را بکار گرفته و می گیرند تا بحث و جدل در این خصوص، در سطح طرح مسائل کلی خلاصه شود. به عنوان مثال، بر خلاف بسیاری از کشورهای جهان غرب که بعد از گذشت ۵۰ سال، اسناد و پرونده های سری برای بررسی در اختیار عموم قرار داده می شود، امپریالیسم فرانسه همچنان از گشودن آرشیو اسناد مربوط به این جنگ خودداری می نماید. قطعا مرکز اسناد ارتش فرانسه مملو از شهادت هزاران هزار قربانی شکنجه توسط نظامیان فرانسوی است.



شهادت های قربانیان، انتشار اسناد و اعترافات جسته و گریخته مسئولان نظامی وقت نشان می دهند که اشغالگران فرانسوی برای تداوم بخشیدن به سیاست اشغال و چپاول ثروت ها و منابع طبیعی الجزایر حاضر به انجام هر گونه وحشیگری و جنایت بودند. شکنجه هایی چون: تجاوز جنسی به زنان، استفاده از حوض پر از مدفوع انسان، دادن شوک الکتریکی، سوء استفاده جنسی از کودکان و نوجوانان، یخچال کردن زندانی (قرار دادن زندانی در آب سرد برای ساعت ها)، رخت آویز (آویزان کردن زندانی از پا و یا از مچ دست) و ... تنها و تنها چند نمونه از لیست طولانی آزار و شکنجه می باشند.
در ژوئن ۱۹۵۶، مدتی قبل از «نبرد الجزایر»، مجلس ملی فرانسه با تصویب پیشنهادات دولت سوسیال دمکرات گی موله Guy Mollet، اصل «تضمین حقوق و آزادی های فردی را ملغی و به نیروهای اشغالگر این کشور در الجزایر از قبیل نیروهای ژاندارم، پلیس و ارتش اختیارات تام برای انجام بازجویی های «سفت و سخت»، وضع قوانین مربوط به حکومت نظامی و اتخاذ موازین ویژه نظامی را اعطاء نمود.» ژنرال اوساس در اظهارات خود در این خصوص می افزاید: «بعد از مصوبه ژوئن ۱۹۵۶ مجلس، ما به تشخیص خود می توانستیم هر تصمیمی را اتخاذ و اجراء نمائیم، بدون آن که پاسخگوی اعمال خود باشیم.»


فرانسوا میتران، وزیر دادگستری وقت و رئیس جمهور بعدی فرانسه در ۵ نوامبر ۱۹۵۴ در خصوص جنگ الجزایر در برابر پارلمان این کشور اظهار داشت: «قیام الجزایری ها در نهایت به جنگ تمام عیار تبدیل خواهد شد. قیام کنندگان و شورشیان باید بدانند که فرانسه تجزیه ناپذیر است. همان طور که رودخانه سن، شهر پاریس را به دو بخش تقسیم کرده است. دریای مدیترانه نیز فرانسه را از ایالت الجزایر جدا ساخته است.»


واقعیت این است که هیئت حاکمه فرانسه و اکثریت قریب به اتفاق سیاستمداران و مسئولان سیاسی این کشور دست نظامیان را برای زیر پا گذاردن و پایمال کردن حداقل حقوق مردم زحمتکش الجزایر باز گذاشته بودند. به بیان بهتر با وجود سکوت تحمیلی بر مطبوعات و رسانه های گروهی فرانسه در خصوص شکنجه و اعدام های گسترده، شواهد بسیاری نشان می دهند که از سالهای ۵۰ و قبل از آغاز جنگ آزادیبخش، استفاده از شکنجه در ابعاد وسیع در این کشور رایج بود.

به عنوان مثال در ۵ دسامبر ۱۹۵۱، ماهنامه فرانسوی نوول ابسرواتور طی مقاله ای، از رواج شکنجه در الجزایر اشغالی سخن گفت. و چند سال بعد، در سال ۱۹۵۸ کتاب «شکنجه»، نوشته کمونیست فرانسوی هانری آلگ که در بلژیک چاپ و به طور مخفیانه در فرانسه پخش شد، به بهترین نحو، وضعیت زندان ها، زندانیان سیاسی و شکنجه و اعدام های روزانه در الجزایر را بنمایش گذاشت. در سال ۱۹۶۰ میلادی، ۱۲۱ روشنفکر متعهد فرانسوی بیانیه ای با عنوان «مانیفست ۱۲۱» تدوین و در روزنامه های کثیرالانتشار این کشور بچاپ رسانده و به وجود شکنجه و اعدام های گسترده مبارزان الجزایری اعتراض نمودند. در بین امضاء کنندگان این بیانیه، روشنفکران متعهدی چون ژان پل سارتر، سیمون دو بوار، آندره برتون، سیمون سینیوره و مورخ معروف پیر ویدال ناکه دیده می شوند. در سال ۱۹۸۰، انتشار مقاله ای در روزنامه «کانار آنشنه» در مورد ژان ماری لوپن، رهبر فاشیست و دست راست افراطی حزب «جبهه ملی» با عنوان: «ژان ماری لوپن در جنگ الجزایر با سمت سرگرد چترباز، شخصا وطن پرستان الجزایری را مورد شکنجه و آزار قرار می داد»، بار دیگر، بحث استفاده از شکنجه در الجزایر را برای چند هفته بر سر زبان ها انداخت.


رژیم فرانسه از ابتدا تلاش می نماید تا پرونده جنایتکاران نظامی و سیاسی این کشور در طول دوره اشغال الجزایر همچنان بسته باقی بماند. به عنوان مثال بد نیست بدانیم که لیونل ژوسپن نخست وزیر سابق سوسیالیست این کشور در دوره ریاست جمهوری ژاک شیراک، تنها به چند مورخ درباری دست چین شده اجازه داد تا فقط بخش ناچیزی از اسناد مربوط به دوره اشغال الجزایر را مورد مطالعه قرار دهند و هیچگاه حاضر نشد این اسناد در اختیار عموم محققین و مورخین مسئول و متعهد قرار گیرند. این اسناد قرار است تا سال ۲۰۶۰ همچنان لاک و مهر شده در مرکز اسناد وزارت دفاع فرانسه دست نخورده باقی بمانند.

امپریالیسم فرانسه در الجزایر، تشکیلات مخوف و جنایتکاری چون گشتاپو داشت
از آغاز جنگ استعماری در الجزایر، اشغالگران فرانسوی از شیوه های مختلف سرکوب برای ایجاد جو ترس و وحشت در بین توده مردم این کشور استفاده می کردند. به عبارت بهتر، از آغاز تا پایان دوره حضور استعماری فرانسه در این سرزمین، اشکال گوناگون شکنجه توسط اشغالگران مورد آزمایش قرار گرفته است. در دوره فتوحات استعماری، نظامیان برای کشف انبارهای آذوقه و سیلو های غلات که توسط روستائیان مخفی شده بودند، مردم بومی را مورد شکنجه قرار می دادند. بعد از این دوره، شکنجه بیشتر برای شکستن اعتصابات، مقاومت های روزانه توده ای، ایجاد جو رعب و وحشت در بین توده مردم و تشکیل هسته های کوچک خبرچین مورد استفاده قرار می گرفت. در طول جنگ آزادیبخش، استفاده از شکنجه بیش از پیش توسط ارتش فرانسه تئوریزه و نهادینه شد.

در جنگ ویتنام، ارتش جنایتکار فرانسه به طور سیستماتیک از شکنجه به عنوان سلاح جنگی علیه رزمندگان استقلال طلب و قهرمان ویت کنگ استفاده می کرد. در نبرد علیه رزمندگان FLN و بخصوص در طول «جنگ الجزیره»، استفاده از شکنجه به عنوان نوعی سلاح جنگی در نبرد علیه دشمن در «جنگ های غیر قراردادی» بیش از پیش تئوریزه و «مشروعیت بیرونی» یافت. مبتکر استفاده از شکنجه به عنوان سلاح در نبرد علیه دشمن، ابتدا توسط: کلنل ترنکیه Trinquier، سرهنگ پل آلن لژه Paul Alain Léger ، کلنل مارسل بیژار و ژنرال ژاک ماسو در طول جنگ الجزایر طرح و مورد آزمایش قرار گرفت. «جنگی که در آن دشمن مسلح در بین توده مردم بی سلاح، زندگی و سنگر می گیرد و از حمایت آنان برخوردار است. در چنین شرایطی دشمن مسلح به فعالیت تروریستی روی می آورد و یا به بیان بهتر در جنگ به «تاکتیک های چریکی» متوسل می شود. بدین ترتیب دشمن مسلح عملا اصول و چارچوب جنگ های قراردادی را زیر پا می گذارد. و به همین خاطر است که چنین دشمنی نمی تواند عملا از حمایت و پشتیبانی کنوانسیون ژنو در مورد جنگ های قراردادی بهره گیرد.»


این چرند و پرندهای «تئوریک» تنها برای مصرف داخلی (توده مردم فرانسه) اختصاص داشتند. از دیگر «ابتکارات» جنایتکاران فرانسوی در الجزایر، تخریب روستاها و انتقال اجباری روستائیان به قصابات «شهرکهای» از پیش ساخته شده بود. مبتکر این طرح معروف به «طرح شال»، کلنل ترنکیه بود. هدف این طرح، محروم ساختن FLN از پشتوانه و حمایت توده ای در مناطق روستایی و کوهستانی، و دشوار ساختن ادامه زندگی پارتیزانی برای رزمندگان الجزایری بود. از دیگر ابتکارات این طرح، اصل مسئولیت عمومی و اعدام های دسته جمعی بود. مورخ فرانسوی Gilbert Meynier در کتاب اخیر خود در خصوص جنگ الجزایر با استناد به مدارک و اسناد سازمان اطلاعات ارتش فرانسه می نویسد:

«اسناد سازمان اطلاعات ارتش نشان می دهند که در طول جنگ الجزایر(۱۹۵۵ تا پایان ماه فوریه ۱۹۶۲)، در مجموع ۲۱۱۳۲ «فراری» در مقابل جوخه اعدام قرار گرفته اند. این رقم ۱۴/۵۵ درصد، ۱۴۵۱۹۵ شورشی کشته شده در طول دوره فوق الذکر می باشد. اعدام های دسته جمعی در مناطق روستایی، کوهستانی و مناطق جنگی (مناطق ممنوعه) بسیار رایج بود. در ایالت های کابیلی و اورس، رسم نیروهای چترباز و نظامیان وابسته به هنگ لژیون خارجی بر این بود که اسیر جنگی را در محل دستگیری، پای دیوار قرار داده و اعدامش می نمودند. ناگفته نماند که بسیاری از قربانیان سیاست اعدام های دسته جمعی، روستائیان زحمتکش بی دفاع بودند که به خاطر همبستگی و حمایت از رزمندگان استقلال طلب الجزایری جاودانه می شدند.


امپریالیسم فرانسه سالها قبل از رژیم های دیکتاتوری امریکای لاتین، تشکیلات «جوخه های مرگ» را در الجزایر براه انداخت. توسعه و گسترش سیاست شکنجه، اعدام های دسته جمعی و ربودن رزمندگان و هواداران و فعالین سیاسی الجزایری، توسط ارتش فرانسه تئوریزه و از حمایت کامل دستگاه حکومتی برخوردار بود. اما در پراتیک، انجام اینگونه وظایف جنایتکارانه و کثیف، به واحدهای ویژه چترباز وابسته به نیروهای ژنرال بیژار و ماسو سپرده می شد. ژنرال اوسارس اولین عملیات واحد عملیاتی خود را با سرکوب شورش فیلیپ ویل Philippeville در ۲۰ ماه اوت ۱۹۵۵ که ۱۲ هزار کشته بر جای گذاشت، آغاز نمود. بنابه اظهارات این ژنرال جنایتکار، «جوخه های مرگ» تحت فرمان اش تنها در ۶ ماه «جنگ الجزیره» ۲۴ هزار رزمنده و فعال سیاسی الجزایری را دستگیر نمودند، که از این تعداد، ۳ هزار تن در لیست بلند و طولانی مفقود الاثرشدگان جنگ آزادیبخش ملی الجزایر قرار دارند.


ژنرال آندره بوفر André Beaufre از دیگر نظریه پردازان ارتش امپریالیستی فرانسه در الجزایر بود. وی معتقد بود که در جنگ الجزایر نباید بین رزمندگان مسلح و توده مردم غیر مسلح و بی دفاع تمایز قائل شد. به عقیده وی، در جنگ الجزایر «هر جنبنده چشم و ابرو مشکی» مشکوک است و با او باید از ابتدا به عنوان یک دشمن برخورد و رفتار کرد.» نظریات و نوشته های وی ابتدا در جنگ الجزایر مورد آزمایش قرار گرفته و تا امروز، در لیست دروس تدریسی دانشسرای عالی جنگ امپریالیسم فرانسه قرار دارند. مسئولان و حاکمان وقت امپریالیسم فرانسه از ابتدای لشکرکشی به این کشور تا پایان نبرد آزادیبخش دست نظامیان را در ارتکاب به هر گونه جنایت و وحشیگری باز گذاشته بودند.

این سیاست ننگین و شرم آور، تا امروز از ثبت شکایات قربانیان استعمار خودداری و همانند رژیم های دیکتاتوری امریکای لاتین چون شیلی و آرژانتین از تحت تعقیب قرار دادن نظامیان و جنایتکاران خودداری نموده است.
به بیان بهتر، بر خلاف ادعاهای حکام عوام فریب وقت و کنونی فرانسه در مورد استقلال دستگاه قضایی، همانند تمام رژیم های سرمایه داری و دیکتاتوری، دستگاه قضایاین کشور نیز آلت دست و گوش به فرمان وزارت دفاع و وزارت کشور می باشد. این وابستگی در طول جنگ الجزایر به بهترین نحو به نمایش گذاشته شد. به عقیده نظامیان و نیروهای ژاندارم و جوخه های مرگ ... «الجزایری بی گناه هنوز از مادر متولد نشده است» و «در مجموع همه الجزایریان گناهکارند». به عقیده آنها «الجزایریها خود مسئول خون هایی هستند که در این سرزمین ریخته می شود.»

شیوه های دستگیری و بازجویی
برای ترسیم شیوه های دستگیری و بازجویی در الجزایر، بهتر است به عنوان نمونه به ترسیم و تشریح نحوه عملکرد «مزرعه آمزیان» اشاره کنیم. مزرعه آمزیان، یکی از مراکز اطلاعاتی و عملیاتی نیروهای چترباز و امنیتی ارتش فرانسه در منطقه قسطنطنیه بود. در این مرکز، شکنجه در ابعاد وسیع مورد استفاده قرار می گرفت. تمام «مشکوکین» و مبارزان الجزایری دستگیر شده در شرق این کشور توسط واحدهای نظامی و امنیتی، مستقیما به این مرکز منتقل می شدند. دستگیری «مشکوکین» معمولا به صورت «گله ای» صورت می گرفت. دستگیری ها اغلب بدنبال دریافت اطلاعات از طریق خبرچینان و یا کنترل های روزانه در اکثر مناطق شهری و روستایی انجام می گرفت. افراد بازداشتی مشکوک با ورود به «مزرعه» به دو دسته مجزا تقسیم می شدند: دست اول، افرادی بودند که بلافاصله و بدون فوت وقت می بایست مورد بازجویی قرار می گرفتند. دسته دوم افرادی بودند که می بایست «منتظر» می ماندند.

بعد از تقسیم بندی، افراد بازداشتی مجبور بودند از سالن های بازجویی و اطاق های شکنجه و ابزار آلات مورد استفاده برای شکنجه بازدید نمایند. ابزاری از قبیل: دستگاه شوک الکتریکی، وان حمام برای ایجاد خفگی ساختگی، رخت آویز (برای آویزان کردن زندانی از پا یا مچ دستان)، کباب پز (برای سوزاندن بدن زندانی مقاوم)، ناخن چین (ابزاری برای کشیدن ناخن ها) و .... . دسته ای که می بایست «منتظر» می ماند، به سالنی که سابقا طویله حیوانات بود، به طور « گله ای » هدایت می شدند. این افراد در تمام طول مدت «انتظار» که اغلب بین ۲ تا ۸ روز و گهگاه بیشتر، طول می کشید، از دریافت هر گونه جیره غذایی محروم بودند. برای مسئولان این مرکز، تعداد بازداشتی ها و ظرفیت گنجایش سالن ویژه جمعیت «منتظر»، اهمیت چندانی نداشت. توانایی گنجایش سالن با بسته شدن درب ورودی آن ارزیابی می شد. در این سالن به خاطر کمبود جا، اکثر بازداشت شدگان به طور سرپایی به مدت چند روز منتظر می ماندند.

در ۲۴ ساعت، افراد بازداشتی تنها یک بار اجازه استفاده از توالت را داشتند. تمام امور مربوط به بازجویی زیر نظر مستقیم افسر اطلاعات ارتش و در چارچوب فصل ۴ قانون نامه ویژه ارتش انجام می گرفت. بازجویی ابتدا با طرح سئوالات پیش و پا افتاده چون قبول وابستگی سازمانی، وفاداری به جمهوری فرانسه، احترام به قانون اساسی این کشور و ... آغاز می شد. در بین سئوالات، متهم هر از گاهی بدون دلیل یکسری ضربات مشت و لگد دریافت می کرد. در پایان مرحله اول بازجویی، فرد خبرچین (جاش محلی) و یا یک نظامی فرانسوی اتهامات مشخص، دقیق و از پیش ساخته را علیه متهم ردیف می کردند.

مرحله دوم بازجویی، متناسب با جواب های متهم در مرحله اول به پیش برده می شد. در صورت مقاومت، مرحله دوم بازجویی با استفاده از شکنجه های رایج آغاز می شد: آویزان کردن زندانی از پا تا مرحله بیهوش شدن، خفه کردن ساختگی زندانی در وان حمام، وارد کردن لوله آب فشار قوی به مقعد زندانی، دادن شوک الکتریکی از طریق بستن گیره ها به گوش ـ نوک انگشتان و آلت تناسلی، قرار دادن بخشی از بدن زندانی در درون صندوق یخ، سوزاندن بدن زندانی با سیگار، قرار دادن زندانیان مقاوم و حماسه آفرین در قفس آهنی با سگ های وحشی و گرسنه برای خاتمه دادن به حیات وی و ... در این خصوص ناگفته نماند که بسیاری از مشکوکین و متهمین بعد از رهایی از «مزرعه» و بازگشت به خانه، ۲۴ تا ۴۸ ساعت بعد بدنبال حمله قلبی و یا مغزی جان خود را از دست می دادند. عملیات شکنجه بر روی فرد مقاوم هر ۴۸ ساعت تکرار می شد. معمولا در طول مدت بازجویی، فرد متهم از دریافت جیره غذایی محروم بود.

فرد زندانی در طول مدت بازجویی در سلول انفرادی بسر می برد. این سلول ها بحدی کوچک و تنگ بودند که فرد زندانی حتی نمی توانست در سلول دراز کشیده، استراحت و تجدید قوا نماید. ناگفته نماند که در بین متهمین زندانیان نوجوان کم سن و سال و سالمندان ۷۵، ۸۰ ساله و حتی بیشتر نیز دیده می شدند. در پایان دوره بازجویی، متهم می توانست: آزاد شود (اغلب آزادشدگان را زنان تشکیل می دادند)، یا با پرداخت مبلغی به طور ماهیانه، شرایط انتقال خود را به زندان واقعی فراهم می آوردند و یا این که بدنبال شکنجه های وحشیانه و قرون وسطایی جاودانه می شدند. اگر زندانی مقاومت حماسی می کرد و حاضر به کنار آمدن با بازجویان نبود، آخرین شکنجه، قرار دادن زندانی قهرمان در قفس سگ های وحشی و گرسنه بود. توضیح بیشتر در این خصوص لازم نیست.
رقم افرادی که راهشان از بخت بد به شکنجه گاه «مزرعه» افتاده، حیرت آور است. گنجایش این مرکز که فعالیت آن از سال ۱۹۵۷ آغاز شد، بین ۵۰۰ تا ۶۰۰ نفر بود. این مرکز از آغاز فعالیت تا تعطیلی آن، همیشه با حداکثر ظرفیت خود کار می کرد. در مجموع، این مرکز پرونده ۱۰۸۱۷۵ نفر را مورد بررسی و کنترل قرار داده است. از این تعداد ۱۱۵۱۸ الجزایری به فعالیت های ناسیونالیستی متهم شده و در لیست طرفداران FLN گنجانده شده اند. در ضمن ۷۳۶۳ تن نیز بیش از مدت ۸ روز در این مرکز بسر برده اند. آمار تعداد متهمین زندانی که در این مرکز جنایت و وحشی گری جاودانه شده اند، در دست نیست.


«بی سر و صدا می توانید به زنان الجزایری تجاوز کنید»
رهنمود افسران نظامی به نیروهای تحت فرمان خود در طول جنگ آزادیبخش الجزایر چنین بود: «بی سر و صدا می توانید به زنان الجزایری تجاوز کنید». در روستاهای دورافتاده، در آبادی های متهم به طرفداری از چریک های FLN ، در بازداشتگاهها و مراکز بازجویی، سوءاستفاده و بخصوص تجاوزات جنسی به زنان بیش از پیش رایج بود. اما متأسفانه، با توجه به ذهنیت مذهبی، فرهنگ مردسالاری و وزنه سنگین شرم و عواقب ناگوار افشاء این گونه شکنجه بر روی زن مشخص در جامعه محدود و سنتی، تا مدت ها هیچ زنی حاضر نبود در این خصوص لب به سخن بگشاید. اکثر زنان رزمنده، زنان دستگیر شده «مشکوک» و زنان ساکن روستاهای دور افتاده تخریب شده توسط نظامیان جنایتکار فرانسوی، قربانی این شکنجه وحشیانه و غیرانسانی بوده اند. البته به غیر از زنان، کودکان خردسال و نوجوانان بسیاری نیز در طی دوره بازداشت و حبس، قربانی سوء استفاده های جنسی نظامیان، بازجویان و زندانبانان بوده اند.


در مورد شکنجه های جنسی بر زنان و سوءاستفاده های جنسی بر کودکان خردسال و نوجوانان، چندین گزارش از دادستان کل الجزیره خطاب به وزیر دادگستری وقت فرانسه، در مرکز اسناد این وزارتخانه موجود است. به خاطر تقسیم وظایف در این دوره جنگی، تمام تحقیقات قضایی حول شکایات ثبت شده، توسط دستگاه قضایی ارتش صورت می گرفت. بدین ترتیب از قبل مشخص بود که تحقیق حول شکایات در خصوص هر گونه شکنجه توسط نظامیان عملا ره به جایی نمی برد و بعد از مدتی پرونده مختومه اعلام می شد. این اسناد قضایی که در اختیار دایره قضایی وزارت دفاع می باشند نیز غیر قابل دسترس هستند.


خوشبختانه بعد از گذشت بیش از ۴۰، ۵۰ سال به مرور طیفی از زنان قربانی با گرد آمدن در انجمن ها و سازمانهای ویژه دفاع از زنان گمنام قربانی شکنجه های جنسی در طول جنگ آزادیبخش، به پرده برداشتن از بخش دیگری از جنایات جنایتکاران فرانسوی مشغولند. افزون بر این چاپ و انتشار خاطرات روزانه سربازان و نظامیان فرانسوی در طول جنگ و انتشار گزارشات شفاهی و کتبی کشیشان مذهبی هنگ ها و تیپ های نظامی نیز بخوبی نشان می دهند که تجاوز جنسی علیه زنان و سوء استفاده جنسی از کودکان و نوجوانان نه به صورت اتفاقی و جسته و گریخته، بلکه بسیار رایج و جزو پراتیک روزانه بود. از ابتدای جنگ آزادیبخش، زنان قربانی سیاست سرکوب نیروهای نظامی فرانسوی بودند. البته حضور زنان در صفوف نیروهای پارتیزانی FLN بسیار اندک بود. اما بر خلاف تعداد اندک زنان پارتیزان، در درون FLN زنان بسیاری فعالیت داشتند. اکثر این زنان در امور امداد رسانی، تدارکات غذایی، تهیه محل اقامت موقتی و مخفی گاه در مراکز شهری و روستایی، سازماندهی و فعال بودند. با گسترش و شدت گیری جنگ آزادیبخش، حضور و نقش زنان در مبارزه آزادیبخش بیش از پیش افزایش یافت. به همین خاطر بر خلاف سالهای آغازین نبرد آزادیبخش، زنان به مرور به دشمن فعال علیه نیروهای اشغالگر فرانسوی تبدیل شدند. نگرش نظامیان فرانسوی نیز در قبال زنان رزمنده الجزایری به مرور و متناسب با حضور و فعالیت آنها تغییر نمود. اگر در ابتدا، آنها به عنوان یک انسان «درجه ۲» و بی خطر ارزیابی می شدند، به مرور به رده معترض و سپس شورشی و در نهایت شورشی خطرناک ارتقاء یافتند.

بدین ترتیب زنان نیز مانند مردان تحت پیگرد، ترور، دستگیری و شکنجه قرار گرفتند. در این خصوص در بخش نامه ۲۴ فوریه ۱۹۵۹ ژنرال ماسو خطاب به نیروهای نظامی فرانسوی مستقر در الجزایر آمده است: «در فعالیت روزانه تان نباید نقش زنان را نادیده بگیرید. این اواخر نیروهای مخرب شورشی انرژی بسیاری را صرف بسیج و سازماندهی آنان می نمایند.»


با افزایش حضور و فعالیت زنان الجزایری در جنبش آزادیبخش، شیوه برخورد دشمن با آنان نیز تغییر و بیش از پیش خشن تر شد. بازرسی بدنی زنان توسط نظامیان که در ابتدا به لمس بدن آنان از روی لباس ختم می شد، به بازرسی و مشاهده اندام های جنسی آنان به بهانه اطمینان از زن بودنشان ارتقاء یافت. بدین ترتیب با گذشت زمان و تشدید مبارزه علیه اشغالگران، بارزسی، دستگیری، بازجویی، شکنجه، حبس، تبعید و اعدام زنان بیش از پیش افزایش یافت. در همین رابطه در اواخر سال ۱۹۵۷، بخش ویژه زنان در زندان Tefeshoun تأسیس شد. بدین ترتیب تمام زندانیان سیاسی زن به این زندان منتقل شدند. البته فراموش نشود که هر زندانی سیاسی زن قبل از این که به زندان جدید التأسیس تحویل داده شود، در مراکز مختلف بازجویی وابسته به ارتش متحمل شکنجه های سخت و غیرانسانی قرار می گرفت. تقریبا تمامی این زنان در موقع ورود به زندان Tefeshoun بر روی بدن خود آثار عمیق شکنجه چون: سوختگی نوک پستان، اثرات شوک الکتریکی بر روی آلت تناسلی، زخم عمیق بر روی نوک انگشتان بخاطر کشیدن ناخن ها، سوختگی پوست نشیمنگاه به خاطر تحمل شکنجه موسوم به کباب پز و ... را داشتند. همچنین اکثریت زندانیان زن جوان و میان سال بدون استثناء توسط زندانبانان، بازجویان و پرسنل نظامی مراکز بازجویی و حبس مورد تجاوز جنسی قرار می گرفتند.

اسناد، مدارک و نوشته های بسیاری رواج این نوع شکنجه در زندان ها توسط مزدوران رژیم جنایتکار فرانسه را تأئید می نماید. دفتر خاطرات روزانه «مولود فراعون» در طی تهاجم نظامی گسترده ژنرال Challe در تابستان ۱۹۵۹ در منطقه کابیلی، پراتیک گسترده این شکنجه علیه زنان را بخوبی ترسیم می نماید. امپریالیسم فرانسه در جنگ تمام عیار خود علیه خلق الجزایر با سوءاستفاده جنسی و بخصوص تجاوز علیه زنان نه فقط قربانیان مستقیم این شکنجه غیرانسانی، بلکه تمام خانواده ها، تمام سکنه روستاها و شهرها، و در یک کلام تمام خلق قهرمان الجزایر را هدف شکنجه و آزار خود قرار می داد.


سیاح بشردوست و مترقی فرانسوی ژاک زوئه، که از دوستداران خلق الجزایر می باشد و حتی بعد از استقلال این کشور حاضر به ترک این سرزمین نشد، در مورد تجاوزات جنسی بر زنان، طی خطابیه ای به مردم فرانسه در خصوص وحشی گری های نظامیان در مستعمرات می نویسد:

«تجاوز، جنایت و وحشی گری نظامیان ما در الجزایر به حدی رواج یافته که در ذهن مرتکبین به امری عادی تبدیل شده است. وقتی بحث از تجاوز به زنان به میان می آید، بحث از یک مورد تجاوز به زنی در گوشه ای از خاک این کشور زیبا نیست. منظور واقعیت دیگری است. منظور افراد گردانی است که وارد یک روستا شده و با تمام زنان جوان و میان سال، بدون رضای آنها، «همبستر» می شوند... آنها به بهانه جستجوی یک «تروریست فراری» وارد یک روستا شده و به جستجوی خانه به خانه می پردازند. در این میان زنان ناچارند به سیاست اجباری بازرسی بدنی تن در دهند. آنان ناچارند در برابر نظامیان لخت شوند. نظامیان و درجه دارانی که مدت حداقل ۳۰ ماه است بدور از خانه بوده و در این مدت، زن لختی را ندیده اند. بقیه داستان را خود بهتر می توانید ترسیم نمائید...

در این روستاها، نظامیان ما به دختران نوجوان و زنان تجاوز می کنند. برای آنها تجاوز به زنان و کودکان به امری عادی و روزانه تبدیل شده است. آنها به حدی در این سرزمین مرتکب جنایت و قساوت شده اند که تجاوز به یک زن و آن هم یک زن الجزایری، یک زن بومی ساکن مستعمرات، جرمی به حساب نیآمده و امری پیش پا افتاده است.» در میان نهادهای نظامی مختلف ارتش فرانسه در الجزایر، کارنامه گردان کماندویی چترباز موسوم به گردان پارتیزان ۱۶، بسیار سنگین تر و وحشیانه تر از بقیه است. ژاک زوئه در این خصوص در خطابیه خود می افزاید:

«این گروه کماندویی که به کماندوهای SS در الجزایر شهرت دارد، حتی به کودکان ۱۲، ۱۱، ۱۰ ساله هم رحم نمی کند. اغلب پدران این کودکان با چشمان مملو از اشک و با بازوان بلند شده به سوی آسمان به دیدن من می آیند. نمی دانم چه جوابی به آنها بدهم. واقعیت این است که تمام این جنایات و تجاوزات با رضایت فرماندهان و مسئولین نظامی ما صورت می گیرد. البته زنان و کودکان، فقط در روستاهای دورافتاده مناطق کوهستانی کابیل و اورس قربانی تجاوزات جنسی نظامیان ما نیستند. متأسفانه باید بگویم که تمام زنان الجزایری بدون استثناء، چه در شهرها و چه در مناطق روستایی قربانی تجاوزات جنسی نظامیان ما هستند.»



A.C.P- Postfach 12 02 06-60115 Frankfurt am Main-Germany

Fax: 00-49-221-170 490 21

Web Site: http://www.iranian-fedaii.de

E-Mail: organisation@iranian-fedaii.de

سایر مقالات:

باراک اوباما ارتجاع شیعه را به ارتجاع سنی ترجیح می دهد

عقب نشینی میرحسین موسوی و مطالبات جنبش اصیل مردم ایران

تشویق مردم به آرامش به نفع کدام طبقه است ؟

پرده دیگری از اعمال ددمنشانه آدم نمایان رژیم جمهوری اسلامی ایران - زجرنامه ی بهاره مقامی یکی از شقایق های له شده ی ایران ، قربانی تجاوز در زندان

جنگهای کوچک ـ قدرتهای بزرگ به قلم Patrick Cockburn

lموضع غرب در برابر رژیمی که قوانین بین المللی رابه سخره گرفته است

شیلی ۱۹۷۳ - ۱۱ سپتامبر دیگری

وضعیت فاجعه بار زندان کهریزک به قلم یکی از آزادشدگان این اردوگاه فاشیستی

چه کسانی حقایق را تحریف می کنند ؟

یادی از رفیق صفرخان (صفر قهرمانیان) به مسعود بهنود که علیرضا نوریزاده و ناصر مستشار هم بخوانند

پیرامون عناصر مرموز و طرز کار خبرچینهای رژیم جمهوری اسلامی ایران- درباره سایت مشکوک اعتراض و همکاری سربلند گرداننده این سایت با رژیم

ناگفته‭ ‬هایی‭ ‬در‭ ‬باره‭ ‬قتل‭ ‬شاپور‭ ‬بختیار‭ ‬در‭ ‬مصاحبه‭ ‬با‭ ‬سخنگوی‭ ‬سازمان‭ ‬چریکهای‭ ‬فدای‭ ‬خلق‭ ‬ایران‭ ‬حسین‭ ‬زهری (بهرام‭(

اکثریت‭: ‬چرچیلیسم‭ ‬یا‭ ‬رسیدن‭ ‬به‭ ‬قدرت‭ ‬به‭ ‬هر‭ ‬شکل- نامه به رفیق بهرام - حسین زهری و پاسخ رسیده‬

 چرا سربازان گمنام امام زمان رفیق بهرام - حسین زهری را هدف تبلیغات سوء خود قرار داده؟

چرا خائنین اکثریتی هر روز گستاخ تر می شوند؟ اظهارات رفیق حسین زهری در باره چاپخانه مخفی سازمان

وضعیت کنونی و جناح بندیهای درونی رژیم جمهوری اسلامی

خمینی چه گفت؟ خمینی چه کرد؟ (در باره دانشگاهها) قبل از به قدرت خزیدن بعد از به قدرت خزیدن

سایت «صدای مردم» متعلق به وزارت اطلاعات رژیم جمهوری اسلامی ایران است

نوار گفتگوی هدایت اشتری لرکی معاون ساوامادر فرانسه با حبیبیان معاون ساواما در تهران

اسناد تبهکاریهای سربازان گمنام امام زمان

به کوبا دست نخواهید یافت - به قلم فیدل کاسترو

ماهوشیاری خودرا از دست نخواهیم داد-درباره ایرج مصداقی تواب و همکار رژیم جمهوری اسلامی ایران


۱