تنش در اوکراین وضرورت یادآوری یک واقعه تاریخی
معاهده مونیخ و خیانت امپریالیسم فرانسه
هم اکنون ۷۱ سال از نبرد حماسی و تاریخ ساز استالینگراد می گذرد. روز ۲ فوریه ۱۹۴۳ ارتش سرخ اتحاد شوروی در استالینگراد ضربه نظامی مهلکی بر پیکر فاشیسم هیتلری وارد آورد. پیروزی در استالینگراد نقش مهم و تعیین کننده ای در سرنوشت جنگ جهانی دوم ، مردم اروپا و جهان داشت. با این حال، چندین دهه بعد از پایان جنگ و امضاء توافقات صلح، دستگاه تبلیغات سرمایه داری غرب، همچنان علیه اتحاد شوروی سابق به تبلیغات زهرآگین ادامه می دهد ، آگاهانه توافقات مونیخ منعقده بین فرانسه، بریتانیا، آلمان نازی و ایتالیای فاشیست را به فراموشی می سپارد. معاهده مونیخ در عمل دروازه های اروپا را به روی نظامیان نازی گشود. و سپس تجاوز و اشغال لهستان توسط ارتش آلمان هیتلری آغازگر جنگ جهانی دوم گردید.
بعد از پایان جنگ جهانی اول و امضاء معاهده سن ژرمن، مرزهای جمهورری چکسلواکی با همسایه گانش تعیین گردید. بلافاصله بعد از امضاء این معاهده، دولت فرانسه جمهوری چکسلواکی را به رسمیت شناخت. از سوی دیگر پیمان نامه اتحادی نیز بین این دو جمهوری منعقد گردید. اما قبل از شعله ور شدن آتش جنگ جهانی دوم، معاهده دومی، سرنوشت و آینده جمهوری جدیدالتاسیس چکسلواکی را بکلی دگرگون ساخت: امضاء توافقنامه مونیخ در سپتامبر ۱۹۳۸ در غیاب چک ها.
این توافقنامه بین رژیم های فرانسه، بریتانیا، آلمان نازی و ایتالیای فاشیست امضاء گردید. از طرف جمهوری فرانسه ادوارد دالادیه رئیس جمهور، از طرف بریتانیا چمبرلن نخست وزیر، و از طرف رژیم های آلمان و ایتالیا، آدولف هیتلر و بنیتو موسولینی امضاء کنندگان این معاهده بودند. هدف نهایی توافقات مونیخ، ابطال توافقنامه منعقده بین فرانسه و جمهوری چکسلواکی بود. بدین ترتیب، هیتلر بدون دغدغه و نگرانی از مداخله رژیم های فرانسه و بریتانیا در دفاع از دولت پراگ، می توانست جمهوری چکسلواکی را مورد تجاوز قرار دهد. در فرانسه، امضاء معاهده مونیخ از سوی بسیاری از نهادها و فورماسیون های سیاسی به عنوان نوعی خیانت ارزیابی شد. در این کشور، جبهه ملی پرچمدار مخالفین معاهده مونیخ بود.
در ۳۰ سپتامبر ۱۹۳۸، جمهوری چکسلواکی اشغال و رژیم این کشور تسلیم قوای آلمان نازی گردید. اشغال چکسلواکی در عمل آغازگر جنگ جهانی دوم بود. بدین ترتیب نازی ها کنترل صنایع پیشرفته این کشور و بخصوص صنایع نظامی «اشکودا» را در اختیار گرفتند. به عنوان مثال بد نیست اشاره شود که بخش اعظم تانک های آلمان، تولید کارخانه اشکودا بودند. وینستون چرچیل، سیاستمدارکهنه کار بریتانیا، در مورد معاهده مونیخ و عواقب ناگوار آن، خطاب به نخست وزیر وقت بریتانیا نوویل چمبرلن اظهار داشت: «گزینه های شما و دولت فرانسه: جنگ یا بی آبرویی بود. اما شما هم بی آبرویی را برای خود خریدید و هم جنگ را».
عواقب و نتایج توافقات مونیخ
نزدیک به یکسال (۲۳ اوت ۱۹۳۹) بعد از توافقات مونیخ، پیمان نامه عدم تعرض بین آلمان هیتلری و اتحاد جماهیر شوروی به امضاء رسید. سالهای مدیدی است که جهان سرمایه داری با تبلیغات ضد کمونیستی و زهر آگین حول این پیمان نامه، تصویری دروغ و غیرواقعی از ماهیت این توافقنامه را به جهانیان ارائه داده و مزورانه، این دو نظام را با هم در یک کاسه قرار می دهد. واقعیت این است که در آن سال، اتحاد شوروی به هیچ وجه آمادگی رویارویی با ارتش آلمان هیتلری را نداشت. اتحاد شوروی و ارتش سرخ، برای تدارک و سازماندهی اقتصاد و ارتش به زمان نیاز داشتند. از سوی دیگر تمام کشورهای امپریالیستی توافقات عدم تعرض مختلفی را بین همدیگر به امضاء رسانده بودند. در حالیکه اتحاد شوروی، تنها نیازمند چند سال برای آماده سازی نیروهای حزبی و فرماندهان ارتش، سازماندهی نیروها، تجهیز ارتش سرخ، انتقال کارخانجات از مناطق غربی به مرکز و شرق کشور، برای جنگ آتی داشت. از سوی دیگر رژیم های امپریالیستی با امضاء پیمان های مختلف عدم تعرض با نازی ها، عملا هیتلر را تشویق می کردند تا جنگ را با حمله به اتحاد شوروی سوسیالیستی آغاز نماید. تاریخ حقانیت سیاست اتخاذ شده از سوی رهبران اتحاد شوروی دراین خصوص را اثبات نمود.
در این میان ناگفته نماند:
ـ امروز چه کسانی از معاهده مونیخ و عواقب ناگوار آن سخن می گویند؟
ـ در سال ۱۹۳۸، کدام سیاستمدار در جهان غرب به مردم چکسلواکی هشدار داد که در آینده نزدیک طعمه گلوله های ارتش جنایتکار و اشغالگر آلمان قرار خواهند گرفت؟
ـ چه کشورهایی در جهان غرب برای هیتلر فرش زرین پهن کردند؟
ـ و ماهیت سیاست واتیکان در قبال هیتلر و آلمان فاشیست ...؟
واقعیت این است که معاهده مونیخ و اشغال چکسلواکی توسط ارتش آلمان هیتلری، دروازه های اروپا را به روی نازی ها گشود. و بالاخره اشغال لهستان جرقه آغاز جنگ جهانی دوم گردید. و براستی؛
تقویت امروز نازیسم در اوکراین توسط کشورهای غرب به سرکردگی آمریکا، تشویق عوامل سرسپرده آنان به جنگ افروزی و زیر پا نهادن حقوق سایر ملیت ها در اوکراین را به چه چیز می توان نسبت داد به جز جنگ طلبی و کشورگشایی؟